عاشورای ۶۱ هجری و آستانه سرنوشت

مرحوم فیرحی

سال ۴۱ تا ۶۰ هجری دوارن خلافت معاویه، اوج انباشت نابرابر قدرت و ثروت و بازگشت به سنت عثمان است. باید توضیح داد که چه اتفاقی در دولت معاویه دارد رخ می‌دهد و چرا سال ۶۱ آستانه سرنوشت است. آستانه سرنوشت یعنی باید تلاش کرد تا دولت برگردد به سنت پیامبر(ص) یا اینکه تیر از این کمان خلاص شده و دیگر قابل برگشت نیست.

به گزارش صدانیوز، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین داوود فیرحی در سخنرانی ای که در شانزدهم شهریور سال ۹۸ که مطابق با هفتم محرم الحرام بود در مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم به تقسیم بندی سال های اول تا شصتم هجرت پرداخته و سال ۶۱ هجری را آستانه سرنوشت دانسته. در این سخنرانی آمده است:

 

سال ۱ تا ۱۱ هجری حکومت پیامبر (ص) است؛ یکی از آرمانی‌ ترین و زیباترین حکومت‌ های تاریخی. اباعبدالله (ع) جابه جا اشاره می‌کند که من می‌خواهم به سنت جدم برگردم و منظور از سنت جدش نماز خواندن نیست؛ چون نماز جماعت زمان معاویه بزرگ‌تر از زمان پیامبر(ص) است.

سال ۱۱ تا ۱۳ هجرت دوره خلیفه اول است و دولت پیامبر(ص) به هم ریخته و از لحاظ نظامی دارد به قریش متکی می‌شود. بنابراین دولت دارد خصلت اولیگارشیک یا اشرافیت پیدا می‌کند.

 

سال ۱۳ تا ۲۳ هجری دوره فتوحات بزرگ است. زمان عمر خلیفه دوم است که دو امپراتوری بزرگ به هم می‌ریزد و ثروت اینها وارد مدینه می‌شود و دولت رانت درست می‌کند. امپراتوری ساسانی خودش شامل ۱۳ دولت یا ایالت یعنی دولت‌شاهی بود و دولت ایران شاهنشاهی بود. از آن طرف امپراتوری روم که بخش بزرگی از اروپا تا ترکیه امروز و بخش‌هایی از آفریقا و مصر آن روز را دربرمی‌گرفت فرو می‌ریزد. دریایی از غنیمت و ثروت وارد دولت اسلامی می‌شود. در زمان خلیفه دوم فرمولی پیدا شد که با آن غنایم را تقسیم می‌کردند. سهم هر فرد برابر است با درجه نزدیکی قبیله‌ای یا نسبی به پیامبر یا قریش ضربدر سابقه در اسلام. هر کس به قبیله پیامبر(ص) نزدیک‌تر بود یا یک روز زودتر اسلام آورده بود سهم بیشتری می‌گرفت. در این معامله مکه می‌خواهد ببرد و می‌برد. ترکیبی شد از اشرافیت قریش و ثروت بسیار مهم غنیمت و نهایتاً قدرت.

 

سال ۲۳ تا ۳۵ هجری نشانه‌هایی از فساد در دوره خلیفه سوم دارد شکل می‌گیرد. خصوصی‌سازی سنگینی اتفاق می‌افتد و این ثروت دولتی یواش یواش دارد خصوصی می‌شود و ثروتمندان بزرگی دارند پیدا می‌شوند. عرب آن موقع عدد بالای هزار نداشت ولی وقتی می‌شمارند می‌گویند که مثلاً عبدالرحمن بن عوف هزار هزار هزار سکه داشت؛ یعنی ثروت این صحابی به میلیارد امروز دارد می‌رسد.

 

سال ۳۵ تا ۴۱ هجری حکومت حضرت امیر (ع) است که یک تلاش ناموفق برای اصلاح است و سرانجام سه جنگ بزرگ داخلی شکل می‌گیرد. به گزارش یعقوبی حداقل ۷۰ هزار مرد جوان فقط در جنگ صفین کشته شدند. اگر عائله هر مرد را حداقل ۵ نفر در نظر بگیرم، ببینید چه تعداد یتیم و بیوه پیدا می‌شوند و چه مسائل و مصائبی گریبان‌گیر جامعه اسلامی می‌شود.

 

سال ۴۱ تا ۶۰ هجری دوارن خلافت معاویه، اوج انباشت نابرابر قدرت و ثروت و بازگشت به سنت عثمان است. باید توضیح داد که چه اتفاقی در دولت معاویه دارد رخ می‌دهد و چرا سال ۶۱ آستانه سرنوشت است. آستانه سرنوشت یعنی باید تلاش کرد تا دولت برگردد به سنت پیامبر(ص) یا اینکه تیر از این کمان خلاص شده و دیگر قابل برگشت نیست.

 

معاویه که به خلافت رسید، حکومت به اولیگارشی یا اشراف‌سالاری برگشت. این حکومت ادغامی بود از سه سنت اشرافی مکه، شاهی ایران و دین‌سالاری روم. نشانه‌هایی است که برخی معاویه را نه خلیفه بلکه مَلِک یعنی پادشاه صدا می‌کردند. البته نه پادشاه بلکه سلطان یعنی کسی که به زور نشسته است. معاویه مخزنی برای خریدن صحابه و عایدات سلطانی داشت. او نه امین بیت‌المال بلکه مالک آن شده بود.

معاویه کار بسیار مهم دیگری کرد. در سنت اسلامی، سلسله مراتب روحانی و مرکز رسمی جمع‌آوری و توزیع روایت وجود نداشت. این سنتی عیسوی بود که از امپراتوری روم به شام منتقل می‌شود و معاویه با این حربه توانست بیشتر صحابی را در شام جمع کند و یک اشرافیت مذهبی را بنیان بگذارد. به گونه‌ای که شام کانون حدیث، روایت و تفسیر شد. شام بود که پشت سر هم از دولت اموی حمایت مذهبی می‌کرد و در توجیه مشروعیت معاویه حدیث می‌ساخت. قریش به شام مهاجرت کرد و شام تبدیل شد به مرکز مذهب و ثروت و سیاست. مکه و مدینه و عراق هم در حاشیه قرار گرفتند.

 

اباعبدالله (ع) در چنین آستانه سرنوشتی است. می‌گوید دنبال اصلاح هستم و می‌خواهم به سیره جدم برگردم. اباعبدالله (ع) می‌داند که پدرش در سال ۳۵ هجری نتوانست این قطار قرار گرفته در سراشیبی سقوط را نجات بدهد و الآن سرعت سقوط این قطار بیشتر شده است. اما جامعه نیاز به یک مدل و آرمان دارد که هر زمان بتواند بازتولید شود. حسین (ع) این کار را کرد و تکنیک او جالب است: نه بیعت می‌کند، نه خودش به سمت جنگ می‌رود و نه دعوت دیگران را رد می‌کند که تاریخ بعدها بگوید اگر دعوت کوفیان را می‌پذیرفت به نتیجه می‌رسید. کاری می‌کند که هر کس از هر زاویه نگاه می‌کند، او را قهرمان تاریخ و سرچشمه عدالت و آزادگی می‌بیند.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید