روحانیت بهمثابه یک طبقه موثر در انقلاب مشروطه، بهدلیل وابسته نبودن به هیات حاکمه نکته مثبت و نمایانی بود و حضور این قشر در میان تمام گروههای مردمی، یکی از عوامل مهم پیدایی مشروطه به حساب میآید که موجب شد در مواقع حساس و سرنوشتساز، همراه و همگام با مردم بتوانند با جهتگیری صحیح براساس خواستههای مردم حرکت کنند و نبض خیزشهای مردمی را در دست داشته باشند.
به گزارش نباءخبر،رهبری روحانیت شیعه، تاثیر شگرفی در تحولات و خیزشهای سیاسی و اجتماعی مردم ایران داشته، بهصورتیکه فعالیت گروههای غیرمذهبی و تلاش فعالان سیاسی قدیمی را نیز کمرنگ ساخته است. حضور سیاسی روحانیت در عرصه مبارزات سیاسی ایران و تاثیر آنها در میان تودههای مردم، موجب شده است نبض قیامهای مردمی را در دست داشته باشند.
از آنجا که حیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ملت ایران در پویش تاریخی خود، پیوندی گسستناپذیر با دین و رهبران مذهب داشته، نهضت مشروطه نیز بهعنوان مهمترین حرکت اجتماعی و سیاسی ملت ایران در دوره معاصر از این قاعده مستثنی نبود.
ورود روحانیت به انقلاب مشروطه
اولین هدف عالمان دین در نهضت مشروطه، برقراری عدالت و اجرای قانون در جامعه بود که براساس آن، رابطه مردم با دولت و رابطه دولت با ملت معلوم شود. مرحوم آخوندخراسانی، یکی از رهبران مشروطه در تعریف این رابطه میگویند: «مشروطیت هر مملکت، عبارت از محدود و مشروط بودن ارادت سلطنت و دوایر دولتی است برای عدم تخطی از حدود قوانین وضعشده براساس مذهب رسمی آن کشور.» بنابراین، روحانیت خواهان عدالتی بودند که فرقی بین فقیر- غنی و قوی و ضعیف وجود نداشته باشد، بلکه همه در سایه قانون، یکسان دیده شوند. دومین هدفی که عالمان دینی نهضت مشروطه آن را دنبال میکردند، به دست آوردن استقلال سیاسی و اقتصادی برای ایران بود. این استقلال در طول تاریخ ایران با فراز و نشیبهایی همراه بود ولی متاسفانه خاندان قاجار با بستن قراردادهای استعماری و با دادن امتیازاتی به بیگانگان خصوصا در زمان حکومت مظفرالدینشاه، عزتمندی و پایمردی مردم ایران را بر باد دادند.
یکی از نشانههای جدی حضور روحانیت در عرصه سیاسی تاریخ معاصر ایران را میتوان بهخوبی در قضیه نهضت مشروطیت دید. روحانیت بهعنوان یک گروه ذینفوذ در توده مردم همواره در مراسم مختلف، ازجمله هنگام برگزاری نمازهای جماعت، عزاداریها، اعیاد و سایر مناسبتهای مذهبی به ترویج نهضت مشروطه میپرداختند و بر حاکمان فشار وارد میآوردهاند. ناگفته نماند که روحانیت درعین دارابودن چنین نفوذ و قدرت اجتماعی، نهتنها مانعی بر سر راه سایر گروههای ذینفوذ به حساب نمیآمدند بلکه عمدتا در برهههای مختلف تاریخی، با بقیه گروهها ائتلاف کرده و با آنان همکاری نزدیکی داشتهاند. مرجعیت شیعه و مستقر در نجف، به رهبری آخوندخراسانی، میرزا عبدالله مازندرانی و میرزا خلیل تهرانی، مسئولیت اداره انقلاب را برعهده داشتند. در تهران، علمایی چون سیدعبدالله بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی و شیخفضلالله نوری، بهعنوان عالمان طراز اول در داخل کشور به پیشبرد امور انقلاب همت گماشته بودند. همچنین در اصفهان، آقانجفی و حاجآقا نورالله اصفهانی در فارس، محلاتی و مجتهد لاری و در تبریز، مجتهد تبریزی و ثقهالاسلام در تهییج و بسیج مردم فعال بودند.
آغاز اختلافنظرها؛ از میرزای نائینی تا آخوندخراسانی
نکته حائز اهمیت این است که علت پیشرفت مشروطه در فضای خفقان قجری و پیروزی انقلاب مشروطه، همکاری روحانیان و روشنفکران بوده است. با وجود اینکه انقلاب مشروطه از اهداف روشنفکران انقلابی محسوب میشد، روحانیان طراز اول ایران و نجف، آن را خداپسندانه و مطابق با احکام و شریعت پیامبر اکرم(ص) اعلام کردند، بهگونهایکه میرزای نائینی از باب دفع افسد به فاسد، به آن، مشروعیت موقتی بخشید. حضور مرحوم نائینی در نهضت مشروطه و نگاشتن کتاب «تنبیهالامه و تنزیهالمله» در آن مقطع نیز در این راستا قابل بررسی است. درحقیقت، نهضت مشروطه آغاز راهی بود که برقراری حاکمیت اسلام را پیگیری میکرد و در آن شرایط، محدودساختن قدرت و مشروطیت، قدم بزرگی بود که برای پایان دادن به استبداد و جلوگیری از ظلم مضاعف به مردم و نفوذ استعمار و بهبود اوضاع کشور برداشته شد و بهتدریج راه را برای حاکمیت اسلام هموار میکرد. برهمین لباس، مرحوم نائینی با نگارش این کتاب تلاش کرد اثبات کند مبانی مشروطه مثل آزادی، مساوات، پارلمان و تفکیک قوا در بطن شریعت وجود دارند. درواقع میرزای نائینی از نظر تئوریک، استوارترین متن سیاسی را در حمایت از مشروطه به نگارش درآورد. او در کتابش به آرمانهای مشروطه، جنبه دینی بخشیده و وجود آنها را در شریعت، مسلم و محرز انگاشته و با تسلطی که بر اصول فقه و تاریخ صدر اسلام داشت، مواردی را برای اثبات نظریات خود بهعنوان شاهد بیان کرد. مرحوم نائینی، استقرار استبداد را ناشی از عدم آگاهی مردم نسبت به حقوق خویش دانسته و عدم نظارت آنها را بر عملکرد حکام، اساس برپایی استبداد میدانست. از نظر نائینی، حکومت مشروطه هم از حکم غصبی بودن خارج نیست؛ زیرا تولیت و حکومت آن در دست غیرمعصوم است، اما تبعیت از حکومت مشروطه بر متابعت از حکومت استبدادی ترجیح دارد؛ چون در این نظام سیاسی، حداقل به رعیت ستمی وارد نمیشود. او محدودساختن قدرت سلطنت را از ضروریات اسلام و از اهم تکلیف نوع مسلمانان و از اعظم نوامیس دین مبین میداند. بعد از پیروزی مشروطه اول و مبارزه جدیدی که علیه محمدعلیشاه آغاز شد، بین روحانیت دو نوع گرایش نسبت به نهضت مشروطه به وجود آمد و علمای فعال در مشروطه به دو گروه اصلی تقسیم شدند.
شیخفضلالله نوری و نزاع مشروطهخواهی در برابر مشروعهخواهی
مشروعهخواهان به روند اوضاع بدبین ولی مشروطهخواهان خوشبین و معتقد بودند که میتوانند بر این موج سوار شوند. آنها میگفتند موج را خودمان درست کردیم و خودمان هم کنترلش میکنیم. علمای مشروطهخواه به جو روشنفکری نزدیک بودند و علتش هم هدف مشترک آنان یعنی دفع استبداد بود. ولی علمای مشروعهخواه مقداری به حکومت نزدیکتر بودند. دلیل اصلی مخالفت روحانیان و علمای مشروعهخواه بهویژه شیخفضلالله نوری با مشروطیت را باید در فاصله گرفتن مشروطه از احکام دین و شریعت و نفوذ افکار بیگانه و غربی در آن دانست. البته سرانجام نیز همینطور شد و مشروطه را به بیراهه کشاندند. شیخفضلالله نوری از علمای بزرگ تهران و از رهبران جنبش تنباکو بود. وی در ابتدای نهضت مشروطیت از پیشگامان حرکت بود و در مهاجرت علما به قم حضور یافت و خود، بخشی از هزینه شکلگیری نهضت را پرداخت، اما با آشکار شدن ماهیت غربی آن و مشاهده رفتار مشروطهخواهان وابسته و دخالت بیگانگان و جدایی نهضت از احکام اسلامی، خواستار تطبیق نهضت با اسلام شد و در پاسخ افرادی وی را استبدادگر میخواندند و برخی مراجع نیز در ماجرای مشروطیت سکوت اختیار کردند. ازجمله مرحوم آیتالله سیدمحمدکاظم طباطبایییزدی، صاحب «عروهالوثقی». البته سکوت ایشان بهدلیل بدبینی نسبت به حوادث ایران و ماهیت حرکت مشروطه بود، نه بهدلیل غیرسیاسی بودن و پرهیز از دخالت در امور سیاسی. ایشان اندکی قبل از فوت آخوندخراسانی فتوای تاریخی خود را صادر کرد و مسلمانان را به جهاد علیه اشغالگران ایتالیایی در لیبی و متجاوزان انگلیسی و روسی در ایران فراخواند. سیدمحمدکاظم طباطبایییزدی هفت سال پس از آخوندخراسانی زندگی کرد و در این سالها در نجفاشرف، مرجعیت مطلق را عهدهدار بود و زمانی که قوای انگلیس، بینالنهرین (عراق) را اشغال کردند، فتوای جهاد صادر کرد.
علل وسیع شدن اختلافات در تعاریف شیعی اسلام سیاسی
درباره علل موافقت برخی عالمان دینی با مشروطیت و بحثهای مربوط به آن و موافقت ابتدایی و سپس مخالفت عدهای دیگر که به مشروطهطلبان و مشروعهخواهان معروف شدند، تحلیلهای زیادی صورت گرفته است؛ گروهی اختلافنظرها را به برداشتهای متفاوت از دین از یکسو و مشروطه از سوی دیگر ارجاع دادهاند. برخی «تنها به تحلیلی صوری شالودههای مخالفت مشروعهخواهان با نظام مشروطه و ارجاع مساله به رقابتهای صنفی علما با یکدیگر بسنده نمودهاند»؛ بعضی هم معتقدند برداشتهای علما از هر دو جناح، عوامل سیاسی داشت.
بیشتر تحلیلگران، تفاوت برداشت از دین را عامل اختلاف دانستهاند، درحالیکه پیش از پیروزی انقلاب، علت اختلاف را به رقابتهای صنفی و مادی نسبت میدادند و معتقد بودند دعوا بر سر «جایگاه» بوده است. گروه بسیار کمی هم مجموعهای از عوامل، مانند اختلاف در برداشت از دین، شناخت از مشروطه و غرب (موضوعشناسی)، بینش سیاسی، سابقه زندگی علمی و مبارزاتی و… را موثر میدانند. گروهی از عالمان که به «مشروطهطلب» معروف شدند، درک کرده بودند که سیل عظیم تمدن بشری با جذابیت و گیرایی بهسمت کشورهای اسلامی سرازیر شده است، اگر عالمان دینی نتوانند آن را خوب بشناسند و عناصر مطلوب آن را با اسلام سازگاری دهند و از سوی دیگر، اسلام را به مرحله اجرایی نرسانند، اسلام و مسلمین بهتدریج آسیب خواهند دید و چهبسا تمدن اسلامی محو و نابود شود. گروهی از عالمان شیعه در ایران و نجف به مخالفت با مشروطیت برخاستند؛ بیشتر آنان ابتدا با انقلاب همراهی کردند، سپس خواهان تعدیل مشروطیت شدند و درنهایت به نفی مشروطه حکم دادند. به همین دلیل، مورخان اندیشه و انقلاب مشروطه در تعبیر و تفسیر نقش روحانیان در انقلاب مشروطه دچار تشتت آرا شدهاند. بهطورکلی، اگر مخالفت رهبران دینی مشروعهخواه با مشروطیت را براساس نظریه بحران (تشخیص بحران، علل بحران و ارائه راهحل)، تحلیل کنیم، باید گفت مشروعهخواهان و بهخصوص شیخفضلالله نوری میپنداشتند که استعمار و روشنفکران بیدین، بزرگترین خطر برای ایران هستند، آنان تصور میکردند تضعیف هرکدام از دو نهاد دین و دولت به نفع دیگری خواهد بود؛ لذا با هدف تقویت نهاد دین و تضعیف دولت وقت و تاسیس دولتی که به ترویج شریعت بپردازد، به انقلاب مشروطه پیوستند، اما از میانه راه دریافتند که مشروطیت تامینکننده هدف آنان نیست و از انقلاب جدا شدند.
سخن آخر
روحانیت بهعنوان مهمترین عامل در ساماندهی جامعه ایران در زمان انقلاب مشروطه بوده است. البته روحانیت بهمثابه یک طبقه موثر در انقلاب مشروطه، بهدلیل وابسته نبودن به هیات حاکمه نکته مثبت و نمایانی بود و حضور این قشر در میان تمام گروههای مردمی، یکی از عوامل مهم پیدایی مشروطه به حساب میآید که موجب شد در مواقع حساس و سرنوشتساز، همراه و همگام با مردم بتوانند با جهتگیری صحیح براساس خواستههای مردم حرکت کنند و نبض خیزشهای مردمی را در دست داشته باشند. ولی وجود اختلاف میان رهبران مذهبی و نبودن رهبری جامع در جبهه روحانیت، مانع بزرگی در شکلگیری وحدت و انسجام لازم شده بود. همین امر موجب شد جامعه دینی و نمایندگان آن، یعنی علما و حوزههای علمیه بیشترین آسیب را ببیند. در جریان نهضت مشروطیت، بهتدریج عناصر فرصتطلب و استبدادگرایان گذشته با تظاهر به مشروطهخواهی نفوذ کردند و قدرت را به دست گرفتند و چهرههای آگاه و بیدار ازجمله روحانیت را کنار گذاشتند و نهضت را به انحراف کشاندند. درواقع برای اینکه جامعه را آشفته کنند و علما را به عقبنشینی وادارند، جو غیردینی ایجاد کردند و سعی میکردند با یکسری هجمه تبلیغاتی بسیار سنگین و سازمانیافته نسبت به باورها و مقدسات مذهبی و علما از طریق روزنامهها، جراید، شبنامهها و توهینها و بعدها ترورهایی که انجام دادند، علما را از صحنه خارج کنند و میدان را آنگونه که میخواهند در دست بگیرند.