حضور چین در خاورمیانه

به تحلیل استپلتون روی سفیر سابق ایالات متحده در چین

نقش و نفوذ چین در خاورمیانه و خلیج فارس، روند رو به رشدی دارد و اهمیت منطقه برای چین به‌عنوان یک منبع انرژی، اکنون در استراتژی‌های این کشور جایگاه ویژه‌ای دارد و در آن سو، چین نیز به یک عامل مهم در محاسبات استراتژیک کشورهای منطقه تبدیل شده است.

به گزارش نباء خبر،نقش و نفوذ چین در خاورمیانه و خلیج فارس، روند رو به رشدی دارد و اهمیت منطقه برای چین به‌عنوان یک منبع انرژی، اکنون در استراتژی‌های این کشور جایگاه ویژه‌ای دارد و در آن سو، چین نیز به یک عامل مهم در محاسبات استراتژیک کشورهای منطقه تبدیل شده است. این روند و توسعه از آن جهت درخور توجه است که تغییرات ژئوپلیتیکی جامع در خاورمیانه می‌تواند چین را به یک مؤلفه مهم در منطقه تبدیل کند.

استپلتون روی سفیر سابق ایالات متحده در چین : روابط چین با کشورهای خاورمیانه از زمان پایان جنگ جهانی دوم تاکنون با تناقضاتی همراه بوده است. در ابتدا برای پکن، خاورمیانه اهمیت حاشیه‌ای داشت، اما اکنون این منطقه در محاسبات استراتژیک چین، در رتبه‌های نخست جای می‌گیرد؛ تا جایی که این حضور، تغییرات استراتژیک سیاسی، اقتصادی و نظامی را در منطقه به دنبال خواهد داشت. این مسیر از سال ۱۹۴۹ میلادی تا به امروز پرفرازونشیب بوده است.

منافع اصلی چین در خلیج فارس را می‌توان از چهار منظر بررسی کرد: نبود قدرت برتر، جلوگیری از ظهور دولت‌های ضدچینی، مخالفت با هرگونه حمایت رسمی از استقلال تایوان و جلب حمایت کشورهای خلیج فارس از سیاست‌های خارجی چین. یک ماه بعد از انقلاب عراق در سال ۱۹۵۸ میلادی، چین با برقراری روابط دیپلماتیک با بغداد، برای نخستین‌بار پا به منطقه خلیج فارس گذاشت. با وجود این، بیشتر از ۳۲ سال طول کشید تا پکن بتواند روابط دیپلماتیک خود را با هر هشت کشور دیگر خلیج فارس برقرار کند.

پس از جنگ سال ۱۹۶۷، کشورهای عربی به اتحاد جماهیر شوروی امید بستند و به دنبال آن روابط چین با عراق رو به سردی گذاشت، اما چین به پشتیبانی از جنبش‌های انقلابی در خلیج فارس روی آورد و تا سال ۱۹۷۱ میلادی بر مخالفت با توسعه‌طلبی شوروی و ایجاد رابطه با واشنگتن متمرکز شد.

برای بیش از دو دهه، رویکرد چین در خلیج فارس تحت‌الشعاع اختلاف اعراب و پارس قرار گرفت که با انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ و جنگ ایران و عراق، این تضاد پررنگ‌تر شد. حمله عراق به کویت در آگوست سال ۱۹۹۰ میلادی، چالش جدی سیاسی‌ای را در خلیج فارس پدید آورد و تناقض منافع چین با ایالات متحده و ایران را برجسته‌تر کرد. در آن زمان، استراتژی «دنگ شیائوپینگ» (سیاست‌مدار و رهبر نخبگان نسل دوم جمهوری خلق چین که از ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۹ رهبر عالی‌مقام چین بود) بر تمرکز و حفظ جایگاه پکن در منطقه آسیا و اقیانوسیه استوار بود. همچنین در خاورمیانه، چین به دنبال مصالحه با ایالات متحده بر سر موضوعات پراهمیت برای واشنگتن بود؛ سیاستی که رابطه پکن با تهران را محدود می‌کرد.

با پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، خاورمیانه برای چین در اولویت قرار گرفت. کشورهای تازه‌استقلال‌یافته آسیای میانه به اهداف اصلی نفوذ کشورهایی مانند ایران، ترکیه و عربستان تبدیل شدند. با چنین تغییراتی، شمال غربی چین با کشورهای تازه‌استقلال‌یافته هم‌مرز شد که هدف اصلی رقابت بین کشورهای بزرگ آسیا و قدرت‌های بزرگی مانند آمریکا بود. در این زمان پکن با طرحی به نام «گسترش استراتژیک»، روابط با همسایه‌های هم‌مرز خود را آغاز کرد.

این در حالی بود که کشورهای شورای همکاری خلیج فارس از ترس اینکه چین نیز به سرنوشت اتحاد جماهیر شوروی دچار شود، برای نزدیک‌شدن به پکن و توسعه روابط خود مردد بودند. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، چین با مجموعه‌ای جدید از مشکلات در خلیج فارس روبه‌رو شد؛ جایی‌که عربستان سعودی و ایران به مرکز سیاست‌های استراتژیک پکن تبدیل شدند. از سال ۲۰۰۵، «ملک عبدالله»، پادشاه وقت عربستان، علاقه‌مند به بهبود روابط با پکن بود.

هرچند چین از این تمایل استقبال می‌کرد، اما ریاض هرگونه رابطه را مشروط به ضمانت‌های امنیتی ایالات متحده می‌دانست؛ مسئله‌ای که از توانایی پکن خارج بود و در نهایت باعث شد دو کشور از یکدیگر فاصله بگیرند. در آغاز قرن بیست‌ویکم از منظر استراتژیک، ظهور ایران برای چین عمیق‌ترین واقعه در خاورمیانه بود، اما سیاست چین در برابر ایران به دلیل تضاد بین تهران و واشنگتن بسیار محدود بود. اکنون نیز چین در چگونگی مواجهه با خلیج فارس با ناامیدی‌های بسیاری روبه‌رو شده است.

این منطقه بار دیگر در استراتژی چین به «منطقه همسایه بزرگ‌تر» ارتقا یافته است؛ آن‌هم در شرایطی که عربستان سعودی و ایران با اختلافات غیرقابل‌مصالحه‌ای، در رقابت برای رهبری منطقه هستند. این تناقض‌ها برخی از تحلیلگران چینی را به این نتیجه رساند که رویکرد پکن در خلیج فارس، منافع اصلی ملی این کشور را تأمین نمی‌کند.

در یک دهه گذشته، عوامل مهم دیگری نمایان شدند؛ از جمله عزم «شی جینپینگ»، رئیس‌جمهوری چین، برای رهبری صحنه بین‌الملل، راه‌اندازی طرح ابتکاری بلندپروازانه یک کمربند یک جاده، بحران ناتو و روسیه در سال ۲۰۱۴ بر سر اوکراین که مسکو را مجبور به پذیرش نقش روبه‌گسترش پکن در آسیای میانه و خاورمیانه کرد و وخیم‌شدن روابط ایالات متحده و پکن که انگیزه‌های پکن را برای جلوگیری از اقدامات مخل منافع واشنگتن کاهش داد.

چین اکنون با مصر، عربستان، ایران، امارات و الجزایر مشارکت‌های استراتژیک جامعی دارد که نشان‌دهنده اهمیت ویژه منطقه برای پکن است. این کشور از سوی دیگر با اسرائیل دست به همکاری زده و رابطه استراتژیکی با ترکیه برقرار کرده است و همکاری استراتژیکی با عراق، مراکش، سودان، جیبوتی، اردن، کویت، عمان و قطر نیز دارد. در کنار این همکاری‌ها، چین با فرصت‌طلبی در حال فروش سلاح به خاورمیانه است.

هرچند آمارهای خرید از این کشور رو به افزایش است، اما در مقایسه با سایر تأمین‌کنندگان اسلحه در جهان، فروش پکن هنوز کم است؛ چراکه پکن به دلیل تمایل به فروش هواپیماهای بدون سرنشین، موشک‌های بالستیک و سایر فناوری‌های پیشرفته نظامی به کشورهای منتخب، پتانسیل تبدیل‌شدن به یک کارت وحشی در منطقه را دارد.

این در حالی است که چین در به‌عهده‌گرفتن مسئولیت‌های امنیتی در منطقه محتاطانه عمل می‌کند و از همین‌رو، یکی از حامیان طرح پیشنهادی روسیه مبنی بر مفهوم امنیت جمعی ۲۰۱۹ خلیج فارس است؛ اگرچه این حمایت بیشتر لفظی است تا عملی. برای درک بیشتر می‌توان به این نکته اشاره کرد که مرکز پشتیبانی دریایی چین در جیبوتی، تنها پایگاه خارجی این کشور در منطقه است. همچنین پکن از موضع‌گیری در مسائل بحث‌برانگیز دوری می‌کند و برای نقش خود به‌عنوان میانجیگر بالقوه، ارزش زیادی قائل است.

گل سرسبد مشارکت منطقه‌ای چین هنوز همان طرح ابتکاری یک کمربند یک جاده است که برای تحقق آن، ده‌ها میلیارد دلار در کشورهای سراسر خاورمیانه سرمایه‌گذاری کرده است. درحال‌حاضر این سرمایه‌گذاری‌ها بر پروژه‌های اقتصادی و زیربنایی متمرکز هستند، اما پروژه‌های دیگر این کشور در زمینه‌های حمل‌ونقل و ارتباطات، در کنار ساخت بنادر و پالایشگاه‌ها، منافع استراتژیک بلندمدت پکن را در منطقه تأمین خواهد کرد؛ سرمایه‌گذاری‌ای که تحت هیچ شرایطی با اقدامات ایالات متحده قابل قیاس نیست.

نقش و نفوذ چین در خاورمیانه و خلیج فارس، روند رو به رشدی دارد و اهمیت منطقه برای چین به‌عنوان یک منبع انرژی، اکنون در استراتژی‌های این کشور جایگاه ویژه‌ای دارد و در آن سو، چین نیز به یک عامل مهم در محاسبات استراتژیک کشورهای منطقه تبدیل شده است. این روند و توسعه از آن جهت درخور توجه است که تغییرات ژئوپلیتیکی جامع در خاورمیانه می‌تواند چین را به یک مؤلفه مهم در منطقه تبدیل کند.

منبع: روزنامه شرق


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید