«آیا آمریکا میخواهد پلیس خاورمیانه باشد درحالیکه هیچچیزی جز هزینه کردن جانهای با ارزش و تریلیونها دلار برای محافظت از کسانی که قدر نمیدانند، بهدست نمیآورد؟ آیا میخواهیم برای همیشه آنجا باشیم؟»
به نقل ازصدانیوز،دونالد ترامپ گفت که کار پاسبانی از خاورمیانه باید بر عهده کشورهای دیگری از جمله ایران باشد نه ایالاتمتحده. ترامپ افزود: «به نظر من، بدترین اشتباهی که آمریکا مرتکب شده است، رفتن به خاورمیانه بود.» او افزود: «ما کاری را انجام میدهیم که کشورهای دیگر باید انجام بدهند. ما کاری را انجام میدهیم که صراحتا اروپا، ایران، عراق، ترکیه و سوریه باید انجام دهند.»
رئیسجمهور آمریکا بار دیگر با انتقاد از رویکرد مداخلهگرایانه این کشور در خاورمیانه گفت که کار پاسبانی از خاورمیانه باید به عهده کشورهای دیگری از جمله ایران باشد نه آمریکا. همزمان با این اظهارات وزیر امورخارجه ایران با انتشار مقالهای از پویش صلح هرمز با مشارکت هشت کشور منطقه خلیجفارس خبر داد و گفت این طرح از ظرفیت لازم و کافی برای تحقق امنیت فراگیر در منطقه از طریق گفتمان درون منطقهای برخوردار است. کارشناسان اظهارات ترامپ را در ادامه استراتژی دولت اوباما برای خروج تدریجی از خاورمیانه، تمرکز بر چین و پرهیز از تحمیل هزینه بر سیاست خارجی آمریکا البته با برخی تفاوتها در شکل و نحوه اجرا میدانند. در همین خصوص دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا درباره مداخله این کشور در امور کشورهای خاورمیانه گفت: به نظر من، بدترین اشتباهی که آمریکا مرتکب شد، رفتن به خاورمیانه بوده است. ترامپ افزود: ما در این نواحی پاسبانی میکنیم، ما کاری را انجام میدهیم که کشورهای دیگر باید انجام بدهند. ما کاری را انجام میدهیم که صراحتا، اروپا باید انجام بدهد. ما کاری را انجام میدهیم که روسیه باید انجام بدهد، ایران باید انجام بدهد، عراق، ترکیه و سوریه باید انجام بدهند.
ترامپ پیشتر هم و در نوبتهای مختلف از رویکرد مداخلهگرایانه آمریکا که منجر به تحمیل هزینه بر اقتصاد این کشور شده است، انتقاد کرده بود. او اوایل اردیبهشت در پیامی توییتری صرف هزینههای ۷ تریلیون دلاری در خاورمیانه طی ۱۹ سال گذشته بهوسیله دولتهای قبلی را مورد انتقاد قرار داد. رئیسجمهوری آمریکا هفته گذشته و به هنگام خروج نیروهای آمریکایی از سوریه با بیان اینکه کشورش پلیس غرب آسیا نیست، در توییتی نوشت: «آیا آمریکا میخواهد پلیس خاورمیانه باشد درحالیکه هیچچیزی جز هزینه کردن جانهای با ارزش و تریلیونها دلار برای محافظت از کسانی که قدر نمیدانند، بهدست نمیآورد؟ آیا میخواهیم برای همیشه آنجا باشیم؟»
این گفته درحالی مطرح میشود که حسن روحانی رئیسجمهور ایران در سخنرانی خود در سازمان ملل تاکید کرد: تشکیل هرگونه ائتلاف امنیتی، تحت هر عنوان در منطقه، با محوریت و فرماندهی نیروهای خارجی، مصداق بارز مداخله در امور منطقه است. امنیت منطقه با خروج نظامیان آمریکا، تامین میشود و نه با سلاح و مداخله آنان. راهحل صلح در جزیرهالعرب، امنیت در خلیجفارس و ثبات در خاورمیانه را باید در درون خاورمیانه جستوجو کرد و نه در بیرون آن. مسائل منطقه ما، بزرگتر از آن است که آمریکا از عهده آن برآید.
محمدجواد ظریف، وزیرخارجه نیز درخصوص «طرح صلح هرمز» در شماره روز پنجشنبه روزنامه الرای کویت مقالهای درخصوص ابعاد این پویش نوشت که متمرکز بر تلاشهای درونمنطقهای برای ایجاد صلح و پرهیز از اتکا به قدرتهای مداخلهگر است. ظریف در این مقاله نوشت: این طرح بر اصولی چون تعهد به اهداف و اصول ملل متحد، حسن همجواری، احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی، خدشهناپذیری مرزهای بینالمللی، حلوفصل مسالمتآمیز تمامی اختلافات، رد تهدید یا توسل به زور یا مشارکت در هرگونه ائتلاف یا پیمان نظامی علیه یکدیگر، عدم مداخله در امور داخلی و روابط خارجی یکدیگر، احترام به مقدسات و نمادهای (رموز) ملی، مذهبی و تاریخی یکدیگر و احترام متقابل، منافع متقابل و جایگاه برابر کلیه دولتهای منطقه استوار است.»
در این چارچوب راستیآزمایی اظهارات ترامپ مبنی بر اینکه محافظت از خاورمیانه به عهده کشورهای منطقه از جمله ایران است، با نگاه به دکترین استراتژیک او برای سیاست خارجی قابل درک است. در واقع سیاست خارجی ترامپ از لحاظ خروجی شباهت زیادی به دکترین سیاست خارجی باراک اوباما دارد، یعنی محدود شدن مداخلات آمریکا در جهان و بهخصوص در منطقه خاورمیانه. کاهش میزان مداخلات در مناطق مختلف، سرشکن کردن هزینههای آمریکا در مناطق پرچالش و تمرکز بر اولویتهای بزرگ و پرچالش همچون خیزش چین سه اولویت آمریکا در طول بیش از یک دهه اخیر بوده است. البته این استراتژی با دو رویکرد متفاوت در اجرا مواجه است، اوباما در قالب چندجانبهگرایی بهدنبال تحقق این ایده بود و ترامپ با رویکرد اول آمریکا بهدنبال کاهش هزینهها و پیشبرد منافع آمریکاست.
بینالمللگرایی لیبرال
در واقع رویکرد دولت دموکرات اوباما در قالب بینالمللگرایی لیبرال قابل تعریف است. باراک اوباما با شعار تغییر در سال ۲۰۰۸ به مقام ریاستجمهوری انتخاب شد. اوباما قول داد با رهیافتی جدید و به شیوهای عقلایی با مسائل مواجه شود. او درباره خطوط اصلی سیاست خارجی دولت آیندهاش از بازسازی اتحادها، مقابله با تهدیدات مشترک در همکاری با متحدان، احیای رهبری آمریکا و تقویت دولت نرم سخن گفت. اوباما و دولتش بینالمللگرایان لیبرالی تعریف میشوند که ریشههای تفکر ویلسونی شامل آرمانگرایی لیبرالی، گسترش آزادیهای مدنی و دموکراتیک، مداخلهگرایی گزینشی و صلح در اندیشه آنان از اهمیت ویژهای برخوردار است. بهطور خلاصه اوباما سه محور زیر را تعقیب میکرد که شرایط مداخله آمریکا را تعیین و براساس آن آمریکا راهبردهای خود را تنظیم میکرد: ۱- منافع انسانی ارزش اقدام نظامی آمریکا را دارد، ۲- این اقدام نظامی باید کاملا محدود باقی بماند، ۳- اقدام نظامی باید تا حد امکان چندجانبه باشد. در این چارچوب بود که اواخر دوره اوباما او به سعودیها توصیه کرد که منطقه را با ایران تقسیم کرده و بر سر آن گفتوگو کنند، چراکه دوره سواری رایگان به پایان رسیده است.
امپریالیسم
دیدگاه دومی که در برههای از تاریخ آمریکا بر دستگاه سیاست خارجی این کشور مسلط بود، مبتنی بر نگاه امپریالیستی بود. یعنی جهان برای آمریکا و در خدمت منافع آمریکاست. آمریکا هژمون بلامنازع در جهان است و مسوولیت جهانی بر عهده دارد. این دیدگاه بهخصوص پس از فروپاشی شوروی و اعلام نظم نوین جهانی توسط بوش پدر در مناطق مختلف جهان بهخصوص خاورمیانه عملیاتی شد. در همین خصوص کاندولیزا رایس وزیرخارجه بوش پسر اخیرا در گفتوگو با شبکه جیپیاس سیاست اوباما و ترامپ را باعث گسست در نقش آمریکا میداند.
راه سوم
اما بهنظر میرسد رویکرد ترامپ درصدد ایجاد یک راه سوم در سیاست خارجی آمریکا بر مبنای دو محور «نخست آمریکا» و «احیای مجدد آمریکا» قابل تعریف است. برخی از تحلیلگران معتقدند که ترامپ فاقد تجربه مفید سیاست خارجی بوده و بنابراین هیچگونه برنامه مشخص نظری نیز برای اداره سیاست خارجی ایالاتمتحده ارائه نکرده است. در مقابل اما برخی دیگر معتقدند راهبرد سیاست خارجی ترامپ ترکیبی از رویکردهای نوانزواگرایی و واقعگرایی است.
در واقع، بدون بررسی دقیق این دو رویکرد نمیتوان منطق سیاست خارجی جدید آمریکا را بهصورت منسجم و صحیح درک کرد. از این جهت، چنین استدلال شده است که ترامپ از منظر گرایش سیاسی و عملکرد اقتصادی نوانزواگرایانه (و نه مبتنی بر انزواگرایی مطلق قرن نوزدهمی که توسط جیمز مونرو رئیسجمهور وقت آمریکا ارائه شد) و در حوزه مسائل نظامی و امنیتی کاملا واقعگرایانه عمل کرده است. در واقع نوانزواگرایی یک سیاست خارجی منفعت محور یا نوعی راهبرد خودمدار است و از قابلیت بالایی برای تطبیق با واقعگرایی برخوردار است.
در دولت ترامپ همکاریهای سیاسی کاملا گزینشی و مبتنی بر منافع ملی آمریکا است. ترامپ معتقد است آمریکا باید حاضر باشد تعاملاتش را با هرکسی و هر کشوری که لازم باشد صرفنظر از اینکه دارای ارزشهای مشترک غربی ـ آمریکایی هستند یا نه قطع کند. در حوزه اقتصادی نیز موضع راهبردی ترامپ حفظ منافع آمریکا و اجتناب از هر تعهدی برای حفظ منافع دیگران است. ترامپ در زمره انزواگرایان اقتصادی است و در عرصه سیاست داخلی و خارجی نوعی ناسیونالیسم اقتصادی یا حمایتگرایی را دنبال میکند. ترامپ بر مسوولیت و هزینه کردن بیشتر اعضای بلوک غرب و سپس متحدان منطقهای چون عربستان تاکید میکند، بر مداخلات محدود و هدفمند برای حفظ هژمونی پای میفشارد و اولویتبندی تهدیدات بهخصوص در شرق آسیا و نه مناطق کم اهمیتتر را در دستور کار قرار داده است.