خانم لیم های جین، نگهبان زندان، به تازگی اطلاعات کمیابی را در مورد اردوگاههای مرگ کره شمالی افشا کرده است. لیم نخستین نگهبان زندانی است که در کمال بیپروایی در مورد تجاربش زبان باز کرده است. وی میگوید: «ما را طوری بار آورده بودند که هیچ حس ترحم و دلسوزی نسبت به زندانیان نداشته باشیم. […]
خانم لیم های جین، نگهبان زندان، به تازگی اطلاعات کمیابی را در مورد اردوگاههای مرگ کره شمالی افشا کرده است.
لیم نخستین نگهبان زندانی است که در کمال بیپروایی در مورد تجاربش زبان باز کرده است. وی میگوید: «ما را طوری بار آورده بودند که هیچ حس ترحم و دلسوزی نسبت به زندانیان نداشته باشیم. به ما گفته بودند که آنها مرتکب جنایات وحشتناکی شدهاند. اما حالا که متوجه شدهام آنها انسانهای کاملا عادی بودهاند، عذاب وجدان دارم.»
افراد اندکی موفق به فرار از این “مکانهای جهنمی” شدهاند؛ مکانهایی که بسیاری آن را مشابه گولاگهای استالین و اردوگاههای کار اجباری نازیها میدانند. مقامات کره شمالی قوانینی دارند که اگر کسی مرتکب خطایی شود، تا سه نسل باید تنبیه شود؛ بنابراین بعضا مشاهده میشود که یک کودک به همراه پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگش روانه زندان شده است.
لیم میگوید: «با شخصی آشنا شدم که از اردوگاهی فرار کرده بود که ۵۰ هزار نفر در آن زندگی میکردند. آن شخص تنها کودکی بود که از بین ۵۰۰۰ کودک اردوگاه مرگ موفق شده بود فرار کند… بسیاری از زندانیها به خاطر گرسنگی و کار طاقت فرسا در جنگلهای برفی و معادن عمیق دچار معلولیت جسمانی میشوند. یکی از زندانیهای قدیمی اینجا به من گفت که همیشه با ترس زندگی میکنند؛ مسئولان اردوگاه بیبهانه همه را کتک میزنند و افراد مجروح را در برف به حال خود رها میکنند تا جان دهند. زندانیان اگر ماری آن اطراف ببینند شکار میکنند تا از گرسنگی نمیرند.»
لیم نخستین بار کارش را در سن ۱۷ سالگی و در “کمپ ۱۲” در نزدیکی مرز چین آغاز کرد. زندانیهای ساکن در آن اردوگاه شامل مقامات بلندپایهای بودند که از چشم مقامات افتاده بودند. نگهبانان زندان در محیطی رشد کرده بودند که دودمان کیم را “میپرستیدند” و کاملا شستشوی مغزی داده شده بودند. به آنها گفته شده بود که به زندانیها باید به چشم حیوان نگاه شود.
بسیاری از ساکنین هر دو اردوگاهِ محل کار خانم لیم، زنان و کودکان بودند. اگر مردان آن اردوگاهها از وضعیت جسمانی مناسبی برخوردار بودند، آنها را به معادن میفرستادند. بسیاری نیز جانشان را در همان معادن از دست میدادند. نگهبانان حتی به لحاظ تحمل بار روانی نیز آموزش دیده بودند. خانم میگوید: «زندانیان به صورت شیفتی کار میکنند و اتفاقات ناگوار کم نبود. مثلا در یک حادثه، ۳۰۰ نفر به خاطر انفجار گاز جانشان را از دست دادند. نگهبانان نزدیک تونلها شدند تا مانع آتشسوزی بیشتر و پخش گاز در محیط شوند.»
حتی گفته شده که صدها نفر حین حفر تونل برای انجام آزمایشهای هستهای و سپس نظافت محل آلودگیهای شیمیایی جانشان را از دست دادهاند.
خانم لیم میگوید: «نگهبانان مرد به زنان زندانی در اردوگاههای مرگ تجاوز میکنند. نگهبانان البته خودشان اینطور فکر نمیکنند اما نام آن کار چیزی جز تجاوز نیست زیرا حق چنین کاری را ندارند. اگر زنی از آنها باردار شود، یا باید بچهاش را سقط کند یا باید از طریق تزریق آن را بکشد. حتی اگر زمان زایمان نزدیک باشد، نوزاد را مورد ضرب و شتم قرار میدهند و یا زنده زنده دفن میکنند.»
همچنین در اردوگاهها چیزی تحت عنوان “ازدواج پاداشی” وجود دارد که بر اساس آن، به انتخاب مسئولان اردوگاه یک جفت به زندانیان نمونه معرفی میشود تا بتوانند بهتر کار کنند. در غیر این صورت، زنان و مردان از یکدیگر جدا نگه داشته میشوند.
کارگران هفت روز هفته کار میکنند. آنها هر روز راس ساعت ۵ صبح از خواب بیدار میشوند و ۱۶ ساعت تمام را مشغول “بردگی کردن” در زمینهای زراعی و کارخانهها هستند. سپس باید سر جلسات “آموزش مجدد” حاضر شوند تا بالاجبار احکام رسمی را به خاطر بسپارند. هرگونه لغزش در طول روز مساوی است با بیدار نگه داشته شدن در طول شب! حضور و غیاب سه مرتبه در روز انجام میشود تا مطمئن شوند کسی از زیر سیم خاردارها فرار نکرده باشد. هر کس در طول شب خارج از آسایشگاه خودش باشد، کشته خواهد شد.
زندانیان حتی پس از مرگ نیز رویی از انسانیت به خود نمیبینند. اجساد زندانیان بر روی یکدیگر تلنبار شده و بدون هیچ مراسم و احترامی پس از یک هفته سوزانده میشوند. آنها در طول عمر خود از قحطی رنج برده و باید به جیرههای اندک ذرت و نمک قناعت کنند. کسانی که حین سرقت غذا از سر زمین دستگیر شوند، در سلولهای زیرزمینی زندانی خواهند شد که به سختی برای ایستادن یک نفر جا دارد.
کانگ در ادامه میگوید: «دوستان دیگر در همان ماههای اول به علت سو تغذیه جانشان را از دست میدادند. هیچ پروتئینی به ما داده نمیشد و به همین خاطر مجبور میشدیم که مار، موش و حتی حشرات را شکار کنیم.» کانگ میگوید که در اردوگاه پیوسته سایه ترس را حس میکرده است. یک مرتبه او را مجبور کردند که حین تماشای اعدام دو زندانی به سمتشان سنگ پرت کند. از جمله اتهاماتی که به زندانیها نسبت داده میشد، کثیف شدن تصویر “رهبر کبیر،” برگزاری مراسم مذهبی و گوش دادن به رادیو بیگانه بود.
جونگ گوانگ ایل نیز به اتهام جاسوسی و به مدت سه سال راهی اردوگاه یودوک شد. او پیش از ورود به اردوگاه آنقدر کتک خورده بود که فقط میتوانست چهار دست و پا حرکت کند و پس از چند ماه به شدت لاغر شده بود.
جونگ که حالا ۵۴ ساله شده میگوید: «جهنم واقعی بود. همه از سو تغذیه رنج میبردند. مسئولان اردوگاه اصلا شبیه انسان نبودند. زندانیان میدانستند که اگر با زندانی دیگر همدردی کنی، قطعا تنبیه خواهی شد. کودکی را دیدم که از شدت قحطی پوست استخوان شده بود. بعد پیشنهاد دادم که شاید بهتر باشد به بخش مراقبت منتقل شود. آن پسر موضوع را به یک نگهبان گفت. آنقدر با چوب کلفت مرا کتک زدند که نزدیک بود بمیرم. آن نگهبان به من گفت در جایگاهی نیستم که بخواهم برای دیگران تصمیم بگیرم.»
جونگ میگوید: «۴۰۰ زندانی را در سرمای زمستان به جنگل بردند. گروه آنقدر خسته بود که توان راه رفتن نداشت و درختهایی که قطع میشدند بر روی برخی دیگر از زندانیان میافتاد اما وقتی زندانیها زیر درخت جان میدادند، ماموران فقط میخندیدند… از آنجایی که زمین یخ زده بود و کار را نمیشد متوقف کرد، جنازهها را فقط روی هم تلنبار میکردند. حتی برخی از آنها هنوز جان داشتند. شبها وقتی به دستشویی میرفتم، صدای نالههایشان را میشنیدم. اما نگهبانها آنها را به حال خود رها میکردند تا جان دهند.»
اجساد تا آمدن فصل بهار و گرمتر شدن زمین همانجا تلنبار میشوند. جونگ که حالا در کار قاچاق فیلم و اطلاعات حقوق بشری به کره شمالی مشغول است، میگوید: «مثل کوهی از زبالهها رو هم افتاده بودند. همه اجساد فاسد شده بودند.» یادآوری آن خاطرات با گذشت تمام این سالها برای جونگ کار دشواری است. نو هوئی چانگ، یکی از فراریهای معروف کره شمالی میگوید: «همه شهروندان از وجود این اردوگاهها خبر دارند. آنها رژیمی هستند که از طریق ترویج ترس حکومت میکنند. همه از آینده میترسند.»
آقای چانگ، رئیس شاخه جوانان حزب حاکم است که در سال ۲۰۱۴ و پس از کشته شدن متحد نزدیکش یعنی عموی کیم جونگ اون از آن کشور فرار کرد. وی در گفتگویمان با چشمانی اشک بار عنوان کرد که پس از فرار، همسر، فرزندان و برادرانش به اردوگاه فرستاده شدند.
آن میونگ چول که به عنوان نگهبان در چهار اردوگاه فعالیت کرده میگوید: «آنهایی که میمیرند خوششانس هستند. ما شاهد برده داری مدرن در طول چند دهه اخیر هستیم.»
میونگ چول در سال اول و به خاطر شستشوهای مغزی مکرر به تبلیغات کره شمالی ایمان آورده بود. از این رو، وی مرتب زندانیان را به باد کتک میگرفت و در واقع به چشم کیسه بوکس به آنها نگاه میکرد. یک روز او بسیار خسته شده بود و داشت با یکی از زندانیان حرف میزد که به ناگهان متوجه معصومیت آنها شد. چول میگوید: «برخی از نگهبانان از شکنجه کردن خوششان میآید.» روزی یکی از رئیسهای با یک میله فلزی به یکی از زندانیان مسن حمله کرد و او را کشت ولی هیچگاه تنبیه نشد.
بعضی از نگهبانان نیز به خاطر قتل زندانیان پاداش میگیرند. برای نمونه، یک نگهبان سه مرد و دو زن را به سمت حصار فلزی برد و با اسلحه آنها را نشانه رفت؛ سپس ادعا کرد که آنها را حین فرار دستگیر کرده است و به همین خاطر پذیرش یکی از دانشگاههای خوب کره شمالی را به عنوان پاداش دریافت کرد.
آقای میونگ چول برای جبران گذشته حالا کارزارهایی را علیه این اردوگاههای به راه انداخته است. مادر و خواهر وی اکنون در یکی از آن اردوگاهها به سر میبرند. او میگوید: «ای کاش نمیدانستم که چقدر زجر میکشند اما از تمام جزئیات خبر دارم.»
سازمان ملل سه سال پیش وجود این اردوگاهها را به جرم جنایت علیه بشریت محکوم کرد. ابعاد برخی از این اردوگاهها به اندازه یک شهر است. آقای چول میگوید در اردوگاههایی کار میکرده که ۴۸ کیلومتر طول و ۴۰ کیلومتر عرض آن بوده است. تور هالورسن، از اعضای بنیاد حقوق بشری که به فراریها کمک میکند، میگوید: «از بعد از اردوگاههای مرگ نازیها و گولاگِ استالین دیگر هیچ سیستمی جز اردوگاههای مرگ کره شمالی برای شکنجه هدفمند انسانها ساخته نشد.»
خانم لیم دیگر در دوران میانسالی خود به سر میبرد و خانهاش در ۵۰ کیلومتری شهر سئول واقع شده است. دنیای فعلی او با دنیایی که پیشتر داشته زمین تا آسمان فرق دارد. وی ۱۵ سال پیش، پس از سپری کردن دوره کوتاهی در زندانی تصمیم به فرار گرفت. خانم لی در زندان وادار شده بود تا مقابل نگهبانان مرد برهنه راه برود.
او بیم دارد که مبادا شرایط اردوگاهها به نسبت آن سالها وخیمتر شده باشد و همچنین از دست حکومتی که خود روزی از وفاداران سرسختش به شمار میرفت، بسیار عصبانی است. او میگوید: «احساس میکنم آن رهبران دروغگو به ما خیانت کردند. به ما گفته بودند که به آن انسانها به چشم حیوان نگاه کنیم. حالا بسیار شرمسارم.»
منبع: دیلی میل