اگر عقل گرایی خواجه نصیر و شاگردانش در قرن هشتم موجب قدرت ایران و اقتدار تشیع شد، حقوق اساسی گرایی فیرحی قابلیت اشاعه و الگوسازی در دنیای اسلام در قرن پانزدهم را دارد.
به گزارش نباء خبر، پروژه فکری مرحوم دکتر فیرحی صلاحیت مواجهه با مشکلات ملی و بحرانهای منطقه ای را دارد و قابلیتهای گفتمانی او شبیه قابلیتها و الگوسازیهای خواجه نصیر در قرن هشتم هجری است. اگر ایران و خاورمیانه در قرن هشتم خواستار عقل گرایی خواجه بودند، اکنون در تمنای حقوق اساسی گرایی هستند که فیرحی آن را استخراج و مفصل بندی می کند.
1. وفات دکتر داود فیرحی نخبگان فکری و اجرایی بویژه اهالی اندیشه سیاسی از طیفهای مختلف فکری و سیاسی را در غمی جانکاه فروبرد. احیانا ما می توانیم با اندیشه و یا کنش نرم سیاسی او زاویه و نقد داشته باشیم اما باید اعتراف کرد وی یکی از محبوب ترین متفکران علوم انسانی در ایران است که این جایگاه به مانند جایگاه شهیدان صیاد شیرازی و قاسم سلیمانی در عرصه نظامی، یکی مدیون اخلاص و اخلاق اوست و دیگری «کارآمدی» فکر بکرش در سیاست داخلی و خارجی. هگل معتقد است مرد بزرگ زمانه کسی است که بیان کننده اراده زمان خودش باشد. فیرحی مصداق این ادعای هگل است. او نماینده روح زمانه خاورمیانه بود. ایران و خاورمیانه در تمنای پروژه فکری هستند. هر کشوری که بتواند در تهیه دستور کار ملی خود، به آموزه های فکری او عنایت کند، سرنوشت خاورمیانه تهیدست و سرگشته را پروسه وار و تکامل گرایانه بدست خواهد گرفت.
2. قبل از حمله مغول به ایران، نزاع های سیاسی و ژئوپلتیک بویژه رقابت سلجوقیان با فاطمیون مصر یکی از علل حمله غزالی به مثابه حامی فکری سلجوقیان به فلسفه بود. زیرا شیعیان داخل امپراتوری سلجوقی و معتزله و فاطمیون مصر بر عقل گرایی فلسفی تکیه می کردند و فلسفه، نظریه پشتیبان آنها بود. لذا سلجوقیان برای بالانس رقبا، تکیه گاه های فکری آن ها یعنی فلسفه را هدف گرفته بودند. این تحول بنیادین و ضد عقل که توسط غزالی تئوریزه شد، به همراه ستیزه جویی نظامی حاکم، زمینه را برای بحران هویت، خلا معنوی و در نتیجه ظهور فکر سلفی و شریعت گرایی عقل گریز ابن تیمیه از یک سوی(موج نخست افراط گرایی) و حمله مغولان از سوی دیگر فراهم نمود. در آن زمان منطقه تشنه عقل بوده و فلسفه تاریخ به سوی عقل میل کرده بود. در این فضا در میان خرابه های معنوی و مادی خاورمیانه، نوابغ عقل گرا و روش اندیش (دقت و هوشمندی در روش اشاعه فکر) مانند خواجه نصیر طوسی و علامه حلی ظهور کردند که تاریخ منطقه و تشیع را با دقت روشی و گفتمان دسترس و دارای اعتبار اجتماعی به گونه ای دیگر رقم زدند. لاکلاو و موف، نظریه پردازان شهیر گفتمان معتقدند که موفقیت یک گفتمان منوط به دسترس بودن(Availability) و نیز اعتبار(Credibility) آن است. دسترس بودن بدین معنی است که مثلا بازیگران سرگشته و بی هویت و ناامید خاورمیانه با توسل بدان احساس هویت، آرامش، رفاه و صلح نمایند. اعتبار نیز بدین معنی است که بسترهای اجتماعی منطقه با گفتمان اشاعه یافته احساس سازگاری هویتی و عقیدتی کرده و آنرا پس نزنند.
3. خواجه نصیر با نگارش اثر تجرید الاعتقاد و ترکیب فلسفه با کلام، خوانشی عقلی از کلام و اعتقادات شیعی ارائه کرد که دنیای اسلام که از نظر معنوی تهی شده بود، در تمنای آن بود. یعنی هم قابلیت دسترسی داشت و هم اعتبار. همچنین به جای اینکه با تفسیری پارتیزانی و کوته بینانه از «مقاومت»، انگشت در چشم مغولان بکند، به تعبیر آل احمد بر شهپر آنها زین نهاده و این نیروی عظیم را به اضمحلال خلافت رهنمون شد که فضای تطور و نوآوری فکری- سیاسی شگرفی در دنیای اسلام و ایران به ارمغان آورد. هم عقل گرایی رونق گرفت و هم تصوف و عرفان که همه با افراط گرایی دیالکتیک می کردند. متعاقبا همانگونه که خود مرحوم دکتر فیرحی در کتاب نفیس قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام تشریح می کند؛ شاگرد خواجه، علامه حلی و شهید ثانی اولا اجتهاد را برجسته و رسما به مثابه یک گفتمان ترویج کردند. دوم اینکه معتقد بودند اجتهاد خطاپذیر است. سوم اینکه اجتهاد خطاپذیر؛ قابل نقد است. رویکرد آزاداندیش و انتقادی انها، سرنوشت منطقه را تحت تاثیر قرار داده و تشیع را از فرش به عرش آورد. به تعبیر دقیق تر؛ آنها تشیع را به مثابه معدن عقل گرایی، فلسفه و اجتهاد و نقد معرفی نمودند و گفتمان در دسترس و با اعتباری عرضه کردند و تشیع به مثابه پادزهر افراط گرایی و سلفی گری و فرهنگ جنگجویی مغول مطرح شد. در نتیجه زیرساختهای معنوی حکومت صفوی و رونق تشیع در سده های آتی مفصل بندی شد. به تعبیر دیگر اندیشه و فرآورده فکریی را عرضه کردند که فلسفه تاریخ و روندهای اساسی بشری در آن زمان، نیازمند و تشنه آن بود.
4. اکنون این پرسش مطرح است که خاورمیانه کنونی دنبال چیست؟ تشنه چیست؟ به تعبیر علمی، روندهای تاریخی و « فلسفه تاریخ »در این منطقه به کدام سو در حرکت است؟ اینها پرسشهای مهم «فرا راهبردی» است و راهبردهای صائب لاجرم باید بدین نقاط فرا راهبردی و الگوهای پایه توجه کنند. به نظر می رسد که خاورمیانه که اسیر اقتدار گرایی و رادیکالیسم است، تشنه اندیشه فیرحی یعنی «حقوق اساسی گرایی» ، مشروطیت و اسلام حقوق اساسی گرا است. خاورمیانه نیازمند گفتمانی است که بتواند بین قوای دفاعی ، جهاد و امنیت با قوه عقل، حقوق بشر، حقوق اساسی گرایی و نیز جنبش نرم افزاری و آزادی و پارلمانتاریسم و اقتصاد ترکیب نماید تا به آرامی سلطانیسم، غرب گرایی و سکولاریسم را ترک نماید. عقل گرایی، آزاداندیشی و بردباری مذهبی، مردمسالاری، پارلمانتاریسم و قانون، در کنار جهاد می تواند گشایشی عظیم برای تشیع فراهم آورد. وگرنه ایران عمق راهبردی خود را هم از دست خواهد داد. خاورمیانه در تمنای حقوق بشر و صلح و خرد گفتگویی و مصالحه گرایانه خواجه نصیر، حقوق اساسی گرایی شهید بهشتی و داود فیرحی و عقل گرایی مرتضی مطهری است. سعادت ایران و منطقه در نشو و نمای آذوقه فکری فیرحی است.گم شده خاورمیانه نه سلطانیسم، نه سکولاریسم و غرب گرایی و نه ملیتاریسم، بلکه اندیشه فیرحی است زیرا لوکومتیو فکری او بین اصل هویت و فقه با مقتضیات زمان و حقوق مدنی-سیاسی آشتی ایجاد می کند. فیرحی به تعبیر امام علی(ع) در عهدنامه مالک، مولد ادبیاتی است که نه از حق می گذرد و نه فرو می ماند.
5. بلاشک اندیشه داود فیرحی مقوم هویت و حتی امنیت ملی است. کما اینکه خواجه نیز چنین بود. «هویت ملی» وضعیتی است که مردم یک کشور بدان احساس تعلق خاطر، همبستگی و غرور کنند. این ممکن نیست مگر با آشتی بیشتر و همزیستی نهادمند اسلام و حقوق اساسی گرایی و مردمسالاری. وضعیتی که در دیدگاه آن مرحوم بدون تقدم نظریه بر فرد و نهاد بر فرد رقم نمی خورد. یکی از معضلات کنونی سیاست و حکومت در ایران و سیاست خارجی، فقر اجماع ملی است. در این میان یکی از علل فقر اجماع، عدم همراهی کافی طبقه متوسط با دستور کار ملی است. اما آموزه های فیرحی دارای دالهایی(Signifiers) است که خواسته های طبقه متوسط که عمدتا متمرکز بر حقوق اساسی گرایی و مشروطیت است را در بر دارد و آنها را با حاکمیت آشتی می دهد. دعوای طبقه متوسط با طبقات ضعیف و با حاکمیت و به نوعی دعوای شهر-روستا در کشورهایی مانند ایران و ترکیه بسیار فعال است و به راحتی می تواند به گسل و بحران امنیت ملی ختم شود. «مقاومت» بدون توجه به این مولفه ها، دور از دسترس خواهد بود. اتفاقا اندیشه اوست که با سکولاریسم دیالکتیک می کند و در مواجهه با مشکلات کارآمدی دارد..
6. فیرحی آذوقه فکری منحصر به فردی برای «برندینگ ملی» در چارچوب جمهوری اسلامی ایران و با حفظ اصول فراهم می آورد. کشورها جهت بهبود تصویر و مبارزه با تصاویر برساخته رقبا، متوسل به راهکاری می شوند که از آن به برندینگ تعبیر می گردد. برندینگ ناظر بر فعالیتی است که با نظارت و درک وضعیت کنونی و ارتقا و خلق تصویر بهتر، شهرت و قدرت نرم و نفوذ کشور را در سطح بین المللی ارتقا داده و هویت ملی( ایجاد احساس رضایت و غرور مردم) را در معادلات جهانی ارتقا می دهد. برندینگ در منظر نظریه پردازان، نوشدارو و درمان تصویرسازیهای مخرب است. در برندینگ، ملتها بویژه طبقه متوسط در کنار دولت ایفای نقش می کنند. اکنون آمریکا و غرب، می کوشند جمهوری اسلامی ایران را نظامی اقتدارگرا معرفی کنند اما توجه به آموزه های فیرحی این معادله را به هم زده و تصویری مردمسالارتر و حقوق اساسی گراتر معرفی می کند.
7. اگر عقل گرایی خواجه نصیر و شاگردانش در قرن هشتم موجب قدرت ایران و اقتدار تشیع شد، حقوق اساسی گرایی فیرحی قابلیت اشاعه و الگوسازی در دنیای اسلام در قرن پانزدهم را دارد. کشورهای خاورمیانه از اقتدار گرایی، سکولاریسم و نیروی نظامی سیراب هستند. آن چه ملتها تشنه آن هستند، حقوق اساسی گرایی و مشروطیت است. فکری که هم اصالتهای دین و فقه را در برداشته باشد و هم ارزش آزادی و حقوق بشر را. «کارآمدی» سیاست داخلی و خارجی ایران، نیازمند عنایت جدی به اندیشه ای شبیه اندیشه فیرحی است.
8. خلاصه اینکه رهیافت آن متفکر نازنین مهربان، علاوه بر ارزشهای فقهی و معرفتی دارای جایگاه جامعه شناسانه، سیاسی و سیاست خارجی نیز هست. او مکمل پروژه خواجه نصیر است و برای همیشه با رادیکالیسم، تکفیری گری و وهابیت دیالکتیک خواهد کرد.