به نقل از صدانیوز،« شب تبریز و شاهنامه» از سلسله نشستهای شبهای بخارا با حضور شاهنامه پژوهان، استادان زبان و ادبیات فارسی و مردم در تبریز برگزار شد. نشست «شب تبریز و شاهنامه» با حضور علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا و استادان زبان و ادبیات فارسی از جمله ابوالفضل خطیبی، چنگیز مولایی، سجاد آیدینلو، جواد […]
به نقل از صدانیوز،« شب تبریز و شاهنامه» از سلسله نشستهای شبهای بخارا با حضور شاهنامه پژوهان، استادان زبان و ادبیات فارسی و مردم در تبریز برگزار شد. نشست «شب تبریز و شاهنامه» با حضور علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا و استادان زبان و ادبیات فارسی از جمله ابوالفضل خطیبی، چنگیز مولایی، سجاد آیدینلو، جواد رنجبری درخشیلر و محمد ابراهیمپور با حضور مردم در سالن «نسل فردا» شهر تبریز برگزار شد.
در ابتدای جلسه علی دهباشی از محمد ابراهیمپور ، شاهنامهپژوه تبریزی دعوت کرد تا به عنوان نخستین سخنران این نشست به ایراد سخنان خود بپردازد. ابراهیمپور با بیان اینکه در تحقق آنچه ایران و ایرانی نامیده میشود، اسباب و عوامل ماهوتی و معنوی موثرند، اظهار کرد: «اگرچه نمیتوان اسباب و موجبات ماهوتی همچون جغرافیای سرزمینی را در شکلگیری، تثبیت و تداوم مفاهیم ایران و ایرانی نادیده گرفت اما با توجه به گستردگی مرز کشور و تهاجمهایی که سبب بزرگ و کوچک شدنهای مرز ایران شده است،توجه به موجبات معنوی در گردآوری و تحقق آنچه ایران و ایرانی نامیده میشود لازم است».
محمد ابراهیمپور با اشاره به اینکه ایران، پیش و بیش از آنکه محصول محیط مرزهایش باشد در نمودهای فرهنگی ساری و جاری است، افزود: «شاهنامه، شاهِنامهها و برجستهترین نمادونمود معنوی تمام ایرانیان است که در تفهیم و تثبیت هویت ایرانیان در گستره ایران فرهنگی خوش نشسته و نقشها آفریده است». ابراهیمپور با بیان اینکه شاهنامه تنها دنیای مجسم در یک متن ادبی نیست، اظهار کرد: «شاهنامه در هزاره پس از پیدایش خود دنیایی آفرید که در نسخهها، خطنگارهها و داستانهای پهلوانی به خوبی نمایان است». وی با اشاره به نقش قابل تامل آذربایجان و آذریها در هویت برآمده از شاهنامه گفت: «آذربایجانیان در عصرهای پس از شاهنامه این کتاب را میخواندند، گردآوری و بر لوح جان خود محفوظ میکردند و داستانهای شاهنامه در کهنترین میراث فرهنگی و ادبی آذربایجان جریان یافت و تاثیراتش در اشعار گنجوی، شروانی، خاقانی و نظامی به خوبی دیدهمیشود».
در ادامه این نشست دکتر ابوالفضل خطیبی دیگر شاهنامهپژوه حاضر در جلسه به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: «در طول سالیان متمادی در ایران باستان «خداینامه»ها پشتوانه عمیق فرهنگی برای ایرانیان و عنصر وحدتبخش در زمان خود بوده و فردوسی نیز در به نظمکشیدن شاهنامه از خداینامهها بهره جسته است». وی افزود: «در طول ادوار گذشته که ایران همواره مورد تهاجم بیگانگان قرار گرفته و یکپارچگی سیاسی خود را از دست داده است، شاهنامه بهعنوان عنصر فرهنگی وحدتبخش مورد توجه ایرانیان قرار گرفته و در اواخر دوره ایلخانیان، شاهنامهنگاری به اوج رسیده است». خطیبی ادامه داد: «در از همگسیختگیهای سیاسی دوره ایلخانیان، همواره نگارش شاهنامه مورد توجه ایرانیان قرار گرفته است و بالاخره در زمان صفویه، ایران یکپارچه و شاهنامه و شاهنامهنگاری به روزهای اوج خود رسیده است». این شاهنامهپژوه با بیان اینکه کسانی که میگویند کشور و ملتی به نام ایران تا قبل از رضاشاه وجود نداشته، هیچ سوادی از تاریخ و ادبیات ندارند، افزود: «زبان فارسی از زمان ساسانیان زبان معیار بوده و اینکه زبان فارسی به مردم ایران تحمیل شده، اشتباه و غرضورزی است و تقابل بین فارس، ترک، عرب و کرد و… در ایران، در سالهای اخیر به وجود آمده و ریشه در تاریخ ایران زمین نداشته و ندارد». خطیبی با اشاره به اینکه شاهنامه اثری است که فردوسی آن را در بزنگاه دوره تاریخی خاص روزگار خویش با هدف تحکیم هویت ملی و وحدت ملی ایرانیان سرود، ادامه داد: «متاسفانه در سالهای اخیر برخی از نخبگان سیاسی به جای تاکید بر مبانی وحدت ملی، با اقداماتی همچون کلیدزدن طرحهایی مانند فراکسیونهای قومی در مجلس، گسلهای قومیتی را هدف قرار دادند».
دکتر چنگیز مولایی در ادامه مراسم شب تبریز و شاهنامه به سخنرانی پرداخت و گفت: «نظامی در شعر همه عالم تن است وایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل، بهخوبی پاسخ کسانی که کلمه ایران را جعلی میدانند و آن را ساخته دوره پهلوی مینامند، داده است و باید پرسید اگر لفظ ایران و شاهنامه به گفته آنها جعلی است، چگونه نظامی به این زیبایی در شعر خود از آن بهره برده است؟». وی گفت:«علت چنین شایعهای نسبت به کلمه ایران به استعمال کلمه«Persia» در غرب باز میگردد که ایران، فارسی و ایرانی را پرشیا مینامیدند و این کلمه از یونان به لاتین رسیده بود و عدهای بر همین مبنا تصور میکنند کلمه ایران ساختگی است. در حالیکه نام ایران بدون ذرهای شک یک نام کهن است».
در ادامه این جلسه با پوشش پایگاه خبری تحلیلی صدانیوز دکتر سجاد آیدینلو که این اواخرجایزه«سرو ایرانی» را از آن خود کرد، سخنرانی خود را با بیان اینکه شاهنامه همواره در تبریز مورد استقبال بوده، آغاز کرد و گفت: «تاثیرپذیری شعرای تبریز از شاهنامه به قدمت خود شاهنامه است و دیوان قطران تبریزی تنها چند سال پس از فوت فردوسی سروده شده که این مهم، خود گویای این مدعاست». شاهنامهپژوه ارومیهای با بیان اینکه کتابت و نگارش شاهنامه در شهر تبریز همواره وجود داشته، افزود:«شاهنامه بزرگ ایلخانیان و نگارههای آن از سال۷۳۰ تا ۷۳۳ هجری در تبریز مصور شده است». وی با اشاره به پیشتاز بودن تبریز در چاپ متن سنگی شاهنامه، تاکید کرد: «شاهنامه خوانی و نقالی نیز از دوره تیموریان تا دوران معاصر تاریخ ایران همواره در قهوهخانههای تبریز مرسوم بوده است». وی با اشاره به اهتمام مردم تبریز به برگزاری مراسم شاهنامه و بزرگداشت فردوسی خاطر نشان کرد:«یکسال قبل از همایشِ نخستین کنگره شاهنامه که در سال۱۳۱۳ برگزارشد، جلسهای برای این همایش با حضور شاهنامهپژوهان نمونه و مطرح (در سال۱۳۱۲) در تبریز برگزار شد. همچنین مراسمی برای شاهنامه و فردوسی در سال۱۳۴۸ در تبریز برگزار شد که استاد شهریار نیز در این مراسم به شعرخوانی پرداخت و اشعارش در این مورد، در دیوان شهریار آمده است». وی با بیان اینکه علاقهمندی تبریز و عموم مردم آذربایجان در باب شاهنامه و شاهنامهشناسی به این موارد محدود نمیشود، تاکید کرد:«بنیانگذار نخستین تحقیقات علمی و رسمی در مورد شاهنامه به زبان فارسی، توسط تقیزاده انجام گرفت که او نیز تبریزی بوده است».
جوادرنجبردرخشیلرنیزدرنشست«شبتبریزوشاهنامه» گفت: «چه رابطهای بین تبریز و شاهنامه میتواند وجود داشته باشد؟ برای پاسخ به این پرسش نخست باید به پرسشی پیشینی پاسخ گفت. آیا رابطه ای بین یک اثر ادبی با یک مکان جغرافیایی وجود دارد؟ بینوایان و پاریس یا الیورتویست و لندن یا هاکلبری فین و جامعه آمریکا روابطی چنان مشهود دارند که برای درک آثار راهی جز دانستن درباره شهرها نیست. الیورتویست در دل لندن و مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و اخلاقی آن در قرن نوزدهم زندگی می کند؛ همان طور که کوزت یا ژان والژان و یا هاکلبری فین در شهرهای خودشان در پاریس یا سواحل میسیسیپی در همان زمان زندگی میکردند. همینطور آثار بالزاک معروف به کمدی انسانی تصویر روشنی از پاریس در نیمه اول قرن نوزدهم به دست میدهد. والتر بنیامین از عبارت اسطورههای مدرن برای توصیف شخصیت های بالزاک استفاده می کند. دیوید هاروی اسطوره های بالزاک را قدرتمندتر از اسطورههای باستانی میداند و سخنش را به نظریههای شارل بودلر مستند میکند. بودلر از اشکال جدید هیجانها و انواع خاص زیبایی در دوره مدرن سخن میگوید و باور دارد که پاریس معاصر از موضوعات اعجاب آور و شاعرانه غنی است و خطاب به بالزاک می گوید که قهرمانان شما واترین، راستیناک و بیروتو از قهرمان های کوتله ایلیاد قهرمانتر، خارقالعادهتر، رمانتیکتر و شاعرانهتر هستند».
وی در ادامه افزود: «بنابراین یک اتفاق مهم میافتد. شهرهای مدرن قهرمانان خود را مییابند و اسطورههای خود را میسازند. قالب این رویداد مهم رمان است. این روشنترین شکل رابطه بین آثار ادبی و جغرافیاست. اما برای برقراری رابطه بین دانمارک و نمایشنامه هملت کار کمی سختتر میشود. مساله در هملت جهانی و شاید ازلی و ابدی است. شاملو می گوید: کلادیوس نه نام عم که مفهومی است عام. در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا هملت در بستر فرهنگی و سیاسی دانمارک اتفاق می افتد یا خیر؟ چرا شکسپیر آن را برای مثال در بستر مناسبات سیاسی و اجتماعی و اخلاقی اسکاتلند ننوشته است؟ به نظر میرسد رابطه آشکار آثار بالزاک و اسطورههای مدرن پاریسی او به شکلی پنهانیتر و در واقع در دل ساختار درام شاهکار شکسپیر بین هملت و دانمارک هم وجود دارد. اینجا به کمی کوشش و دقت و پشتوانه بیشتر فرهنگی نیاز داریم تا این رابطه را بفهیم. این نوع دوم رابطه است».
جواد رنجبر درخشیلر اظهار کرد: «نوع سوم رابطه جغرافیا و ادبیات هم وجود دارد که در پاسخ به پرسش اصلی این سخن به آن خواهم پرداخت. پیش از پاسخ باید بدانیم که شاهنامه چیست؟ اگر رمان میتواند اسطورههای مدرن بیافریند، شاهنامه در جایگاه مهمترین اثر حماسی ملی در جهان چه کارکردی می تواند داشته باشد؟ حماسه ملی زمانی نوشته میشود که پیشتر، در طی هزاران سال، در خلال زندگی یک ملت بارها و بارها گفته و شنیده شده باشد؛ بنابراین باید ملتی وجود داشته باشد، داستانهایی داشته باشد و آنها به تدریج پرداخته شده و شکل گرفته باشند. این داستانها در نهایت نوشته میشوند. برای ملت ما نوشتهشدن این داستانها را حضرت استاد فردوسی انجام داده است. نتیجه میگیریم که حماسه زمانی نوشته میشود که ملت وجود داشته باشد، نه برعکس. هیچ حماسهای ازجمله شاهنامه ملت نساخته و زبان را زنده نکرده است. اگر این تحلیل را بپذیریم شاهنامه کتاب ملی همه ایرانیان در همه جای ایرانشهر است و با تمام ایرانیان و با تمام شهرها و روستاهای ایران رابطه بدیهی دارد. هر جا ایران است، شاهنامه هم خوانده و فهمیده میشود، در هنرها و ادبیات بازتولید می شود و رابطه دو موجود زنده را پیدا می کند».
این استاد ادبیات فارسی در خصوص ملت بودن ایرانیان در زمان شاهنامه گفت: «ایرادی که برخی افراد میگیرند، این است که ملیت مربوط به قرن هفدهم در اروپاست. چگونه ایران میتوانست پیش از آن ملیت داشته باشد و ملت بوده باشد؟ نخست باید گفت قرار نیست تمام پدیدهها و هستی جهان با متر غربی اندازه گرفته شود. اگر گرفته شود، غربزدگی به معنای دقیق آن اتفاق میافتد. مساله دیگر اینکه آیا ممکن نیست پیش از ابداع یک مفهوم، مصداق آن در جهان وجود داشته باشد؟ مگر پیش از کشف جاذبه زمین تمام اشیا و جانوران در هوا معلق بودهاند؟ نتیجهای که از حماسه ملیبودن شاهنامه و سیر آفرینش و دگرگونی آن میگیرم، این است که ایران و شاهنامه رابطه ای بدیهی دارند و تبریز به عنوان بخشی از ایران با شاهنامه رابطه بدیهی دارد. این رابطه بدیهی، نه مثل بینوایان و نه حتی مثل هملت است. رابطه دو روح است. تجلی است. به نظر من اگر متهم به تبریزستایی نشوم، روح خردمندی و سلحشوری و پایداری و دادگری شاهنامه در تبریز بیشتر محقق شده است تا جاهای دیگر. کم و بیش هر مفهومی از شاهنامه را به یاد بیاوریم مصداق جدید آن را در ۱۰۰ سال گذشته در تبریز داریم».