روش قرآن كريم در معرفی خدا از ديدگاه شهيد «مصطفی چمران»

به تحلیل شهید دكتر «چمران»

دوسوم آيات قرآنی درباره وجود خداست و اين آيات قرآنی همه به همين سيستمی است كه تشريح آن بيان شد، نه وارد علم می‌شود و نه وارد فلسفه و منطق و رياضيات، بلكه سعی می‌كند كه وجدان آدمی را آنچنان بيدار كند كه با اشراق درونی خود خدای را بفهمد، حس كند.

به گزارش نباءخبر، مطلب پيش‌رو برگرفته از كتاب «انسان و خدا» تأليف شهيد دكتر «مصطفی چمران» است كه در بخشی از آن روش قرآن كريم در معرفی خداوند مورد توجه قرار گرفته است.
از ديدگاه شهيد «مصطفی چمران» قرآن نمی‌خواهد با علوم مادی يا فيزيكی يا شيميايی خدا را اثبات كند، روشی كه قرآن مطرح می‌كند متدی است كه ضمير آدمی را بيدار می‌كند، وجدان را آگاه می‌سازد و آنچنان آدمی را هشيار می‌كند كه خدا را با اشراق بفهمد بدون آنكه احتياج به تجزيه و تحللی فيزيكی و شيميايی يا فلسفی داشته باشد.
شهيد «چمران» در ادامه اين كتاب می‌افزايد: در قضيه روح مسئله اشراق و الهام و رابطه غيبی نهفته شده است، هنگامی كه به قرآن توجه می‌كنيد، می‌بينيد يكباره انسان را در مضان سؤال قرار می‌دهد: «أفِی اللهِ شَكٌ فاطِرِالْسَّمَواتِ وَالاَرْضِ» يكباره به انسان هجوم می‌آورد و سؤال می‌كند كه آيا درباره خدای بزرگ، دربارة وجود او شك و ترديد داريد؟ كسی كه خالق اين زمين و آسمان است، يك سؤال و سؤالی كوتاه و شكننده.
آيه ديگری را برای شما می‌خوانم: «ءَاَرْبابٌ مُتِفَرِقُونَ خَیْرٌ اَمِ اللهِ الْواحِدُالْقَهّارُ». آيا پرستش اين خدايان متعدد بهتر است يا پرستش خدای واحد قهار؟ يعنی از نظر طبيعت آدمی آنچنان است كه اگر قلبش و ضميرش پاك و صافی باشد به محض اينكه اين سؤالات بر قلب او نازل شود او جواب صريح و صحيح را خواهد داد، احتياج به فلسفه‌های پيچيده و مبهم نيست، احتياج به اثباتات فيزيكی و شيميايی نيست.
اين شهيد ادامه ميدهد: يكی از داشنمندان فيزيولوژی همين قرن كه يك انسان مادی اسن بنام «بِخنِر» كه يك جراح معروف آلمانی است می‌گويد: «من هر وقت كه در زير چاقوی خودم خدای را يافتم به او ايمان می‌آورم» و چون تا بحال خدای را زير چاقوی جراحی خويش نيافته است بنابراين نمی‌خواهد به او ايمان بياورد. يا يكی از اين كسانی كه با راك‌ها به هوا رفته بودند از فضانوردان روسی گفته است: به آماسن‌ها رفتم و پرواز كردم و خدای را نيافتم، بنابراين خدايی نيست. می‍بينيد كه قرآن مجيد به هيچ‌وجه اين تكنيك و اين متد را پيش نمی‌گيرد، برای او آنقدر واضح است، آنقدر روشن است كه به قلب آدمی رجوع می‌كند و اين سؤالات را مطرح می‌نمايد: «أفی اللهِ شَكٌ» آيا شما درباره وجود خدا شك داريد؟ كسی كه اين زمين و آسمان را خلق كرده؟، يعنی آنقدر بديهی است، آنقدر روشن است كه احتياج به بحث و تحليل و اثبات ندارد،و اكثر آياتی كه در قرآن درباره خدا صحبت می‌كند بدين منوال است، يعنی می‌خواهد كه بااين اشراق، قلب آدمی و درون آدمی را روشن كند، بيدار كند و مطمئن است كه اگر اين قلب روشن شد خدای را خواهد فهميد، خدای را وجدان خواهد كرد.
در ادامه اين كتاب آمده است: در سوره «يس» كه يكی از سوره‌های بسيار معروف و مهم قرآن است، از اول تا به آخر كه مطالعه كنيم بزرگترين فلسفه‌های خلقت و خداشناسی در اين سوره گنجانده شده، توجه كنيد كه در همه‌جا تكيه قرآن برای اثبات خدا بر اشياء واضح و روشن طبيعت است كه می‌خواهد اين آدمی با وجدان خود اين حقايق را درك كند، بفهمد، از طبيعت، از نور، از ستارگان، از نطفه، از شجر از تمام اين چيزهايی كه در دسترس آدمی است و همه روزه با آنها سرو كار داريم صحبت می‌كند، و اين آيات خدايی را در ذهن آدمی زنده می‌كند كه ای انسان‌ نگاه كن و ببين، توجه كن ببين كه چگونه شب و روز می‌گذرد، نظم و ترتيب عالم را نظاره كن زيرا مطمئن است كه اگر كسی اين نظم و ترتيب و اين آيات خدايی را در طبيعت نظاره كند بوجود او پی خواهد برد.
شهيد «مصطفی چمران» در ادامه مطلب می افزايد:آيات متعددی است در سوره «يس»، از جمله «وآيةٌ لَهَمُ‌الاَرْضُ الْمَیْتَةٌ اَحْیَیْناها وَ اَخْرَجْنا مِنْها حَبّاً فَمِنْهُ یَأكُلُونَ» اينها آياتی است كه همينطور فعلاً بنظرم می‌آيد و می‌خوانم) خدای بزرگ يكی از نشانه‌های خود را برای شما شرح می‌دهد، يعنی در داخل اين زمين میّت برای شما دانه‌ای گذاشت و اين دانه را حيات داد و از داخل آن چيزهايی بوجود آورد كه شما می‌خوريد، يعنی انسان آن را می‌خورد.
«وَجَعَلْنا فيها جَنّاتٍ مِنْ نَخيلٍ.
وَ اَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فيها مِنَ‌الْعُیُونِ.
لِیَاْ كُلثؤا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلْتَهُ اَیْدِيهِمُ اَفَلا یَشْكُرونَ.
سُبْحانَ الَّذی خَلَقَ‌الأَزْواجَ كُلَّها مِمّا تُنْبِتُ‌الأَرْضُ وَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُون.
وَ آیَةٌ لَهُهُ‌اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ‌النَّهارَ فَاِذاهُمْ مُظْلِموُن.
وَالشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذَلِكَ تَقْديرُالْعَزيزِالْعَليمِ.
وَالْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّی عادَ كَالْعُرْجُونِ‌الْقَديمِ.
لاالشِّمْسُ یَنْبَغی لَها اَنْ تُدْرِكَ‌الْقَمَرَ وَلا اللَّیْلُ سابِقُ وَ كُلٌّ فی فَلَكٍ یَسْبَحُونَ».
مام اينها، نمونه‌ها و مثال‌هايی است كه قرآن از زمين و آسمان و نباتات و نطفه و اشياء مختلفه را در مقابل قلب آدمی بصورت آيات خدايی نشان می‌دهد كه اين ضمير آدمی بيدار شود و اين آيات خدايی راببيند، كه از اين آيات فراوان است، آنگاه در آخر سوره می‌فرمايد: «اَوَلَمْ یَرَالانْسانُ اَنّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَاِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ. وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِی‌الْعِظامَ وَ هِیَ رَميمٌ» حضرت محمد(ص) است كه يك كافر بسور او دوان دوان می‌آيد و از او درباره زنده شدن مردگان سؤال می‌كند، استخوان پاره‌های قبرستان را در دست خودش می‌فشرد و خاكستر می‌كند و اين خاك استخوان‌ها را به فضا پرتاب می‌كند و می‌گويد: «مَنْ یُحْیِی الْعِظامَ وَ هِیَ رَميمٌ» چه كسی است كه می‌خواهد اين استخوان پاره‌های نابود شده را دوباره زنده كند، دوباره به حيات بياورد و خدای بزرگ در جواب او می‌فرمايد: «قُلْ یُحْیَها الَّذی اَنْشَاَهَا اَوَّلَ مَرَّةٍ» ای پيامبر به او بگو آن كسی كه در اولين بار به او حيات داد. «یُحْیَها الَّذی اَنْشَاَهَا اَوَّلَ مَرَّةٍ». در زبان عربی دو لغت است يكی خلقت و ديگری انشاء. انشاء كردن يعنی چيزی را از نيست به هست آوردن. خدايی كه چيزی را كه وجود نداشت بوجود آورد قادر است كه اين وجود را تغيير شكل بدهد.


نويسنده كتاب در ادامه تشريح موضوع روش معرفی خداوند در قرآن كريم نوشته است :همانطور كه می‌دانيد در كارهائی كه ما می‌كنيم، در خلقتی كه ما انجام می‌دهيم بيشتر جنبه تغيير شكل و تغيير فرم مطرح است، مثلاً ما چوب را می‌گيريم، درخت را می‌گيريم و از صورت درخت بصورت ميز و صندلی درمی‌آوريم، اين خلقتی است از يك حالت به حالت ديگر، ولی خدای بزرگ است كه اين چوب را، اين درخت را از نيست، هست كرد. «قُلْ یُحْیَها الَّذی اَنْشَاَهَا اَوَّلَ مَرَّةٍ» يعنی «اَوَّلَ مَرَّةٍ» اولين‌بار آن را انشاء كرد، از نيست هست كرد، «وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقِ عَليم». خدايی كه از نيست هستی بوجود آورد، برای خلقت مسلماً داناست، قادر است كه آن را انجام بدهد.
«اَلَّذی جَعَلَ مِنَ الشَّجَرِالأَخْضَرِناراً»، خدايی كه برای شما در اين درخت سبز، (چون می‌دانيد كه درخت در او آب است در او سبزی است و آب و سبزی مخالف با اين آتش است ولی خدا از همين درختی كه از آب و سبزی بوجود آمده است) آتش قرار داد، «اَلَّذی جَعَلَ مِنَ الشَّجَرِالأَخْضَرِناراً فَاِذا اَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» شما از اين درخت آتس برمی‌افروزيد، آتش تهيه می‌كنيد، «اَوَلَیْسَ الَّذی خَلَقَ‌السَّمواتِ وَالاَرْضَ بِقادِرٍ عَلی اَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ». ببينيد اينجا باز سؤال می‌كند، اينها را شرح می‌دهد، كه خدايی كه نيست را هست كرد، خدايی كه چنين كرد، خدايی كه چنان كرد، خدايی كه در اين درخت سبز و پرآب برای شما آتش قرار داد، آيا چنين خدايی قادر نيست كه يك چيز ديگری شبيه اين استخوان پاره‌ا خلق بكند؟ يعنی هنگامی كه اين استدلال‌ها را در پشت هم می‌گذارد و اين سؤال را مطرح می‌كند، مسلماً يك وجدان پاك آن را می‌پذيرد. خدايی كه نيست را هست كرده واين علم را از نيست بوجود آورده قادر است كه تغيير شكل هم بدهد. «اَوَلَیْسَ الَّذی خَلَقَ‌السَّمواتِ وَالاَرْضَ بِقادِرٍ عَلی اَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ» و خود قرآن
جواب می‌دهد. «بَلی» آری خدا قادر است «وَ هُوَالْخَلاّقُ الْعَليمُ». و او خلاق دانايی است. «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاَ اَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ» اين خدايی است كه امر او هنگامی كه چيزی را اراده می‌كند،‌ چيزی را می‌خواهد هنگامی كه می‌گويد با او باش او فوراً هست خواهد شد، يعنی بين امر او و خلقت فاصله زمانی وجود ندارد. امر او خود بخود خلقت است هنگامی كه به او می‌گويد باش «كُنْ فَیَكُونُ» بلافاصله وجود دارد، اين چنين است خدا. «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَكو‌ت‌ كُل شَیْء وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
دكتر «چمران» در پايان اين موضوع می افزايد: دوسوم آيات قرآنی درباره وجود خداست و اين آيات قرآنی همه به همين سيستمی است كه تشريح آن بيان شد، نه وارد علم می‌شود و نه وارد فلسفه و منطق و رياضيات، بلكه سعی می‌كند كه وجدان آدمی را آنچنان بيدار كند كه با اشراق درونی خود خدای را بفهمد، حس كند.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید