رابطه بی ثباتی اقتصادی با کلاهبرداری‌ها

علیرضا شریفی یزدی، جامعه شناس

رانت

اقتصادی که دچار رکود تورم است، گرفتار بیماری هلندی است، بیکاری رشد می کند، آمار تحصیلکرده های بی کار و فقرای شاغل بالا است؛ طبیعتا آثار و پیامد های اجتماعی گسترده ای نشان خواهد داد.
پیامد های شناخته شده این وضعیت از سرقت، طلاق، اعتیاد و… تا فساد های اقتصادی را شامل می شود. ماجرای کوروش کمپانی مولود اقتصاد بیمار کشور است.

به گزارش نبأخبر،در سال های اخیر ایستادن در صف مالباختگان به تجربه تلخی برای عده ای از ایرانیان تبدیل شده است. چند سال پیش مالباختگان موسسات مالی و اعتباری که در دولت های نهم و دهم مثل قارچ از زمین سر برمی آوردند، به مشکلی برای دولت حسن روحانی تبدیل شد. این روز ها کلاهبرداری گسترده شرکت «کوروش کمپانی» صفی از مالباختگان تشکیل داده به اعتماد وعده سلبریتی ها در این شرکت سرمایه گذاری کرده بودند. شرکتی که بنا بر خبرهای منتشر شده صاحب اش، امیر حسین شریفیان، سرباز فراری 27 ساله ای است که مدتی قبل از تشکیل پرونده از کشور گریخته است. نکته قابل تامل این است که چگونه یک سرباز فراری بدون کارت پایان خدمت توانسته شرکتی به ثبت برساند؟! در این بین نقش جامعه و نگاه اقتصادی مالباختگان نیز محل سوال است؟ چرا عده ای از شهروندان در چنین تله هایی گرفتار می شوند؟ ستاره صبح برای گرفتن پاسخ این سوال به گفت و گو با علیرضا شریفی یزدی، جامعه شناس نشسته که در ادامه می خوانید:
در سال های گذشته سوابقی از تشکیل صف مالباختگان داشتیم. آیا می توان این صحنه را به طمع کسب سود غیر متعارف توسط افراد نسبت داد؟ چرا مردم مدام در تله های اقتصادی گرفتار می شوند؟
این مشکلات ربطی به روحیه طمع ورز ایرانی ندارد. از نظر روانشناسی اجتماعی وقتی جامعه ای دچار عدم ثبات اقتصادی است، افراد احساس عدم امنیت می کنند. عدم امنیت در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، آموزشی و بهداشتی، روابط عاطفی و امثالهم قابل توضیح است.
از زمانی که مشکلات اقتصادی به ما فشار آورده تلاش مردم این است که حاشیه امن اقتصادی کوچکی را برای خود به وجود بیاورند. از این رو هر جایی که را که وعده داده شود پولی می گیرد و حداقل سودی می دهد، باور می کنند.
تورم و کوچکتر شدن سبد خانوار باعث شده فکر مردم این باشد که به هر طریقی ارزش دارایی خود را حفظ کنند.
توجه کنید که تورم سال ها است ناعادلانه آرامش زندگی مردم را به هم زده است.
جریان کوروش کمپانی، یا ماجرای موسسات مالی و اعتباری که یک به یک اعلام ورشکستگی کردند یا دیگر مجموعه هایی که با وعده سود های ریز و درشت آمدند و به پول های مردم چنگ انداختند یا شرکت های موجه تری مثل ایران خودرو و سایپا که با ثبت نام های شش ماهه و یک ساله سرمایه های مردم را می گیرند، همه زیر سایه تورم و به هم زدن آرامش مردم سود می کنند.
مردم ماشین ثبت نام می کنند و شش ماه، یک سال یا دو سال منتظر می مانند تا این خودرو را در بازار آزاد به قیمتی بیشتر از انچه پرداخته بودند بفروشند و سود کنند. همه کسانی که در موسسه کوروش کمپانی موبایل ثبت نام کرده بودند به آیفون احتیاج نداشتند بلکه می خواستند بعد از تحویل آن را در بازار آزاد به رقمی بالاتر بفروشند و پولش را به زخمی بزنند. این وضعیت نشان دهنده طمع ورزی ایرانی نیست بلکه نشان دهنده عدم ثبات است. نشان دهنده عدم امنیت اقتصادی در جامعه است. مطالعات اجتماعی نشان داده هر بار شرایط اقتصادی به ثبات رسیده چنین حالت هایی فروکش کرده است.

با وجود تجارب مشابه، چطور موسسات و مجموعه هایی نظیر کوروش کمپانی پا می گیرند؟
ایران به دلیل جغرافیایی که دارد در دوره های مختلف، اقتصاد واسطه ای داشته و ما محصولاتی را از چین گرفته و به غرب فرستاده ایم. وقتی بنای اقتصادی جامعه بر دلالی استوار باشد که این ویژگی در اقتصاد وجود دارد، پایه فرهنگی اقتصاد بر مغازه داری، فروشندگی و دلالی تنظیم می شود و تولید در کشور جایگاه چندانی ندارد. نباید تاریخ اقتصاد دلالی را در ایران نادیده گرفت.
اما همچنان عدم ثبات اقتصادی عامل اول است. وضعیت اقتصادی آسیب روانی، فردی و اجتماعی ایجاد کرده است. امروز اکثریت جامعه درتنش و اضطراب به سر می برند و از احساس ناامنی و عدم ثبات در رنج اند.
در چنین شرایطی نمی توان به صورت کلان حرف زد و گفت روحیه ایرانی طمع ورزی است یا تنبلی است و کار در کشور جایگاه ندارد! امروز منشا مشکلات بسیاری از مدیریت و برنامه ریزی اقتصادی کشور متاثر می شود. مشکل ساختار معیوب است که آن ساختار معیوب سیاسی است.
همانطور که بعد از امضای برجام به یکباره اقتصاد زیر سایه تعامل با غرب رشد کرد و بسیاری از نیروهای اقتصادی و سرمایه ها به سمت تولید حرکت کردند. اگر آن سال ها ادامه پیدا می کرد، کمتر کسی دارایی هایش را از ترس بی ارزش شدن پول ملی به ارز، طلا و… تبدیل می کرد و حداقل بین مردم عادی انگیزه دلالی، رانت جویی و احتکار از بین می رفت.

آیا تجربه کوروش کمپانی در ادامه ماجرای موسسات مالی و اعتباری قرار دارد یا محصول مشکل دیگری در بطن اقتصاد است؟
اگر حرف مارکس رابپذیریم که گفته است اقتصاد زیر بنای جامعه است، بحث های مهمی پیش می آید. اگرچه حتی اگر اقتصاد را زیر ساخت هم ندانیم یکی از مهمترین ارکان سلامت و عدم سلامت در یک جامعه به اقتصاد بر می گردد.
تورم رسمی بین 40 تا 45 درصد است ولی واقفین به امور می دانند که تورم بیشتر است. اقتصادی که دچار رکود تورم است، گرفتار بیماری هلندی است، بیکاری رشد می کند، آمار تحصیلکرده های بی کار و فقرای شاغل بالا است؛ طبیعتا آثار و پیامد های اجتماعی گسترده ای نشان خواهد داد.
پیامد های شناخته شده این وضعیت از سرقت، طلاق، اعتیاد و… تا فساد های اقتصادی را شامل می شود. ماجرای کوروش کمپانی مولود اقتصاد بیمار کشور است.
لطمه زننده ترین بخش بیماری اقتصاد، از بین رفتن سرمایه اجتماعی است. سرمایه اجتماعی 3 عنصر اصلی دارد. 1. شفافیت 2. مشارکت 3. اعتماد عمومی در دو وجه افقی و عمودی امروز می بینیم اعتماد عمومی در هر دو وجه اش آسیب دیده است. وجه افقی یعنی مردمی که به وقت خرید چانه می زنند اعتمادی به فروشنده ندارند و یقین پیدا کرده اند که دیگری می خواهد سر آن ها کلاه بگذارد. در وجه عمودی نیز اعتماد مردم به نهاد های سیاسی، اقتصادی اجتماعی جامعه یعنی دولت و مجلس و سایر بخش های حاکمیت از بین رفته است. تکلیف مشارکت هم معلوم است و در دوره انتخابات قابل مشاهده خواهد بود. وضعیت اقتصادی موجب تضعیف سرمایه اجتماعی شده است.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید