باب المندب و گسترش ناتو در سایه سیاست های شمالی روسیه

علی مفتح تحلیلگر سیاسی

باید پرسید که هدف روسیه از مداخله در باب المندب از راه عدم مداخله در این منطقه چیست؟ جواب را باید در قطب شمال و آبراه آن جستجو کرد، همان جایی که نه تنها یکی از عوامل شکل دهنده سیاست خارجی روسیه در باب المندب است بلکه یکی از انگیزه های گسترش ناتو و عضویت سوئد و فنلاند در آن هم هست!

به گزارش نبأخبر، رفتار روسیه نسبت به آنچه در باب المندب اتفاق می افتد مثالی بارز از این حفظ منافع از طرف مسکو است. به غیر از محکومیت ماه ژانویه و برخی بیانیه ها در محکومیت حملات انگلیسی-آمریکایی به یمن، روسیه رفتاری تقریبا خاموش و بدون مداخله در این زمینه داشته است. آیا روسیه بی تفاوت است؟ به هیچ عنوان!

تنها مداخله در مسائل مختلف نیست که می تواند یک ملت را به افول ببرد. بی تفاوتی نسبت به این مسائل هم هست که ملت ها را به زوال کشیده و بعد باعث افول آن ها می شود. وقتی که ملتی نخواهد و یا نتواند بر روی مسائل دور و نزدیک اثرگذاری کند در واقع استقلال خود را محدود کرده و سرنوشت خود را به دست دیگران سپرده است. اگرچه صحبت از استقلال مطلق عملا غیرممکن است، اما نباید از یاد برد که استقلال نسبی درجه دارد و این درجه هم با ظرفیت تاثیرگذاری و عملی کردن آن تغییر می کند. همین تغییرات آب و هوایی را در نظر بگیریم! آیا می توان گفت که آلودگی هوا در لندن ارتباطی با کیفیت هوای کوالالامپور ندارد در حالی که دود خودروهای انگلیسی می تواند جان شهروندان مالزی را بگیرد؟ این ارتباط تنگاتنگ میان ملت ها در جهان باعث شده تا کشورها با اتکا به قانون گذاری، زور، تطمیع و راه های دیگر سعی در شکل دهی امورات جهانی داشته باشند، نه بخاطر اینکه می خواهند جهان را جای بهتری کنند، بلکه می خواهند از منافع خود محافظت کنند. هرآنچه کشورها انجام می دهند، حداقل کشورهای بزرگ، همیشه از این قاعده پیروی می کند که نباید نسبت به جهان بی تفاوت باشند!

رفتار روسیه نسبت به آنچه در باب المندب اتفاق می افتد مثالی بارز از این حفظ منافع از طرف مسکو است. به غیر از محکومیت ماه ژانویه و برخی بیانیه ها در محکومیت حملات انگلیسی-آمریکایی به یمن، روسیه رفتاری تقریبا خاموش و بدون مداخله در این زمینه داشته است. آیا روسیه بی تفاوت است؟ به هیچ عنوان! شاید در نگاه اول اینگونه به نظر بیاید که هدف روسیه از این خاموشی سیاسی احساس رضایت آن نسبت به ضرباتی است که از طرف یمنی ها به اتحاد انگلیسی-آمریکایی وارد می آید. این بخشی از ماجرا و البته بخشی از اهداف کوتاه مدت مسکو است. هدف دیگر در این راستا برداشتن فشار از جبهه اوکراین است که با حمایت آمریکا و اروپا از کیف باعث به وجود آمدن برخی دشواری ها برای روسیه شده است . قطعا ایالات متحده و انگلیس هرچقدر هم که قدرتمند باشند نمی توانند در جبهه های مختلف به یک اندازه درگیر باشند. این هم خبر خوبی برای روسیه است تا بتواند اهداف خود را راحت تر در اوکراین دنبال کند. اما این ها را باید اهداف کوتاه مدت و میان مدت روسیه دانست. در اینجا باید پرسید که هدف بلندمدت روسیه چه می تواند باشد؟ در واقع، باید پرسید که هدف روسیه از مداخله در باب المندب از راه عدم مداخله در این منطقه چیست؟ جواب را باید در قطب شمال و آبراه آن جستجو کرد، همان جایی که نه تنها یکی از عوامل شکل دهنده سیاست خارجی روسیه در باب المندب است بلکه یکی از انگیزه های گسترش ناتو و عضویت سوئد و فنلاند در آن هم هست!

قطب شمال – از روسیه تزاری تا شوروی

در سپتامبر سال ۱۹۱۶ میلادی بود که وزارت امور خارجه امپراتوری روسیه در یادداشتی اعلام کرد که تمام زمین‌ها – کشف نشده و کشف شده – بین سواحل شمال روسیه و قطب شمال به عنوان قلمرو روسیه در نظر گرفته خواهند شد، مگر اینکه روسیه در گذشته حاکمیت قدرت دیگری بر قلمرو مورد نظر را تصدیق کرده باشد.

یک سال بعد، روسیه تزاری سقوط کرد و شوروی جای آن را گرفت، اما ادعای حاکمیت روسیه بر قطب شمال نه تنها از میان نرفت بلکه به قوت خود و بیش تر باقی ماند. در سال ۱۹۲۱ میلادی بود که کانادا سعی کرد تا با اسکیموهای خود جزیره ورانگل در دریای سیبری شرقی را به حاکمیت خود درآورد. اگرچه اسکیموها در این جزیره قطبی از گرسنگی جان باختند، اما تلاش کانادا برای حاکمیت بر ورانگل همچنان ادامه داشت تا اینکه دو سال بعد و در سال ۱۹۲۳ میلادی اتاوا دوباره ادعای حاکمیت بر این جزیره با گروهی دیگر از اسکیموها را به پیش برد. پاسخ شوروی چه بود؟‌ کرملین به دولت کانادا اطلاع داد که فرمان سال ۱۹۱۶ میلادی تزار همچنان به قوت خود باقی مانده و مسکو قصد عقب نشینی از آن ندارد. علاوه بر این، دولت شوروی یک کشتی یخ شکن از ولادیوستوک به ورانگل فرستاد تا اسکیموهای کانادایی را تخلیه و پرچم شوروی را در جزیره به اهتزاز درآورد.

بعد از جنگ جهانی دوم بود که اهمیت قلمرو شمالی شوروی دوچندان شد. هنگامی که آلمان ها در حال پیشروی به سمت شرق بودند، شوروی مجبور شد تا تمامی کارخانه های خود را جمع کرده و به مناطقی در شرق اورال منتقل کند تا فعالیت های صنعتی و تولیدی برای جنگ در منطقه ای امن تر ادامه یابد. تقریبا ۵۰ درصد از کمک های «لایحه وام و اجاره» ایالات متحده به نقاطی در امتداد خطوط دریایی شمالی از ولادیوستوک تا بنادر در رودخانه ینیسئی منتقل شدند.

در خلال جنگ جهانی دوم و بعد از آن هم سرزمین های شمالی اتحاد جماهیر شوروی به طور مداوم توسعه یافته و مورد بهره برداری قرار گرفتند. این مناطق دارای منابع پایان ناپذیر چوب بود و بیش از یک چهارم رشد جنگل های جهان برای صنعت خمیر و کاغذ در آن قرار داشت. نواحی شمالی نیز سرشار از زغال سنگ، آهن و بسیاری از مواد معدنی هستند که شوروی به دنبال آن بود.

مسیر دریای شمالی برای کشتیرانی هم هر ساله برای اتحاد جماهیر شوروی اهمیت می یافت. یک راه طولانی از مسیر دریای شمال که از مورمانسک در سواحل شمالی شروع می شود، از سیبری می گذرد و تا پروودینیا در نزدیکی مرز جنوبی تنگه برینگ حدود ۳۴۰۰ مایل دریایی ادامه پیدا می کند.

همچنین نباید گسترش ناوگان ماهیگیری اتحاد جماهیر شوروی در این منطقه را هم از قلم انداخت. قبل ها، کشتی های ماهیگیری شوروی فعالیت های خود را متمرکز به دریای بارنتز می کردند. بعدها اما این فعالیت ها گسترش یافت و نه تنها دریای شمال که همه هفت دریا را در بر گفت تا جایی که در سال ۱۹۶۴ میلادی، شوروی را به جایگاه چهارم ماهیگیری در جهان با ۴/۵ میلیون تن در سال رساند.

اهمیت نظامی قطب شمال

در دهه شصت میلادی، موشک های قاره پیما شوروی تهدیدی جدید برای اروپا و ایالات متحده به وجود آوردند. این تهدید زمانی جدی تر شد که زیردریایی های شوروی با قابلیت شلیک موشک بالستیک هم به آن اضافه شد. نیروی دریایی شوروی پس از نیروی دریایی ایالات متحده از نظر تناژ در رتبه دوم قرار می گرفت. سیستم تسلیحاتی اصلی آن متشکل از زیردریایی هایی بود که نه تنها در نیروی دریایی، بلکه در راهبرد کلی اتحاد جماهیر شوروی نقش به سزایی ایفا می کردند. قطب شمال هم به سبب اینکه به همراه اقیانوس آرام و دریای بالتیک یکی از سه منطقه مهم پایگاه نیروی دریایی را تشکیل می داد اهمیت فزاینده ای به خود گرفت.

شوروی در مجموع دارای ۴۰ زیردریایی حامل سلاح هسته ای بود که همگی در قطب شمال یا در اقیانوس آرام مستقر بودند. تنها سی دقیقه زمان لازم بود تا موشک ها به خاک ایالات متحده برسند و این کوتاهی زمان هم در درجه اول نه تنها بخاطر پیشرفت صنعت تسلیحاتی شوروی بلکه بخاطر فاصله کوتاه این کشور با ایالات متحده از راه قطب شمال بود که کوتاه ترین فاصله محسوب می شد. همه این ها وقتی جدی تر می شد که بدانیم ناوگان هوایی شوروی در شبه جزیره کولا در قطب شمال هم تهدید نظامی شوروی را چند برابر می کرد.
این تهدیدها آنچنان جدی بود که ایالات متحده و کانادا میلیاردها دلار صرف تجهیز رادارهای هشدار اولیه و سامانه های دفاعی در قطب شمال کردند تا بتوانند آمادگی آمریکای شمالی در برابر تهدید روسیه از قطب شمال را بالا ببرند. در اروپا هم وضع همین طور بود. ایالات متحده و اعضای ناتو میلیاردها دلار برای سامانه های دفاعی و تشخیص زیردریایی هزینه کردند تا در هرگونه جنگ احتمالی بتوانند در برابر شوروی ایستادگی کنند.

پایان جنگ سرد در قطب شمال

جنگ سرد که پایان یافت، بیش تر ساختارهای نظامی شوروی و آمریکا در قطب شمال هم جمع آوری شد. در طرف آمریکا، تنها سامانه هشدار اولیه، پایگاه هوایی توله (پایگاه فضایی پیتوفیک کنونی) و چندین سامانه دیگر باقی ماند. نیروهای آمریکایی ایسلند را ترک کرده و زیردریایی های این کشور هم فعالیت های خود را کاهش دادند. در طرف شوروی وضعیت حتی بیش تر از این تغییر کرد. اگرچه ناوگان شمالی روسیه باقی ماند اما بسیاری از زیردریایی ها و کشتی های آن به حال خود رها شدند تا در بندر و سرمای قطبی پوسیده و تقریبا از میان بروند. وضعیت نیروی نظامی روسیه در این منطقه آنچنان بغرنج بود که همسایگان شمالی این کشور حتی نگران از نشت مواد هسته ای به دریا یا دزدیده شدن سلاح های هسته ای بودند چرا که همه چیز به حال خود رها شده بود.

تنش ها بعد از پایان جنگ سرد کاهش یافته بود. هم روسیه و هم غرب به دنبال همکاری به خصوص در منطقه قطب شمال بودند چرا که هر دو طرف می خواستند از هر گونه درگیری در آن بپرهیزند.

همین تلاش ها بود که باعث شد تا در طرف روسیه و در سال ۲۰۰۶ میلادی ولادیمیر پوتین از تصمیم این کشور برای تبدیل شدن به یک «ابرقدرت انرژی» پرده بردارد تا بدین شکل بتواند در میان کشورهای گروه هفت قرار بگیرد. این هدف هم چندان غیرمنطقی به نظر نمی رسید. قطب شمال منابع سرشاری از نفت و گاز (و دیگر منابع) دارد و برای روسیه که ۶۰ درصد صادرات آن و ۳۰ درصد بودجه ملی آن وابسته به نفت و گاز است قطب شمال در حکم خون تازه و یا شاید حتی راه تنفسی داشته است.

همه چیز برای مسکو تقریبا آرام پیش می رفت تا سال های ۲۰۰۰ میلادی که روسیه کم کم داشت نگرانی خود را از گسترش ناتو به سمت شرق ابراز می کرد. این نگرانی ها، حداقل در قطب شمال و در سال ۲۰۰۷ میلادی با واکنش یک حرکت نمادین اما معنی دار روسیه همراه بود و آن این بود که دو زیردریایی کوچک روسیه پرچم این کشور را در فاصله دو مایلی نقطه مرکزی قطب شمال و در عمق دریا نصب کردند. پیام این کار بسیار واضع بود: روسیه نصف مساحت قطب شمال را می خواست!

قطب شمال یکی از گنجینه های زمین است! سازمان زمین شناسی ایالات متحده تخمین می زند که قطب شمال ممکن است ۹۰ میلیارد بشکه (۱۳ درصد) از ذخایر نفت کشف نشده و ۴۷/۳ تریلیون متر مکعب (۳۰ درصد) گاز طبیعی کشف نشده جهان را در خود جای داده باشد. به تخمین وزارت منابع طبیعی روسیه، منطقه زیرآبی قطب شمال که روسیه ادعای حاکمیت بر آن دارد می‌ تواند تا ۵۸۶ میلیارد بشکه ذخایر نفت اثبات‌ نشده داشته باشد. دریاهای کارا، سیبری شرقی، چوکچی و لاپتف می توانند به ۴۱۸ میلیون تن (۳ میلیارد بشکه) و ذخایر گاز اثبات شده به ۷/۷ تریلیون متر مکعب برسد. ذخایر اکتشاف نشده می تواند بالغ بر ۹/۲۴ میلیارد تن (۶۷/۷ میلیارد بشکه) نفت و ۸۸/۳ تریلیون متر مکعب گاز طبیعی باشد. به طور کلی، روسیه تخمین می زند که این مناطق تا ۱۰ تریلیون تن ذخایر هیدروکربنی دارند که معادل ۷۳ تریلیون بشکه نفت است.

باید در نظر داشت که منطقه قطبی روسیه ۱۲٪ تا ۱۵٪ از تولید ناخالص داخلی و ۲۰٪ از صادرات این کشور را تشکیل می‌دهد. تقریباً ۷۵٪ از ذخایر نفت و ۹۵٪ از ذخایر گاز طبیعی روسیه در شمال قرار دارد.

منطقه ای حیاتی برای روسیه است

به طور کلی، در دوره پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، احیای فعالیت‌های نظامی روسیه در منطقه را می توان به سال‌های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ میلادی مربوط دانست زمانی که رئیس‌جمهور وقت روسیه دیمیتری مدودف در سال ۲۰۰۸ میلادی مبانی سیاست های قطب شمال روسیه را به تایید رساند. در همین دوره بود که شاهد بازگشت گشت زنی های بمب افکن های دوربرد در قطب شمال برای اولین بار از سال ۱۹۹۱ میلادی و همچنین شروع گشت های دریایی منظم بودیم. با جان گرفتن دوباره اقتصاد روسیه و تنظیم سیاست های آن، کرملین بار دیگر به اهمیت این منطقه برای حفظ بازدارندگی هسته‌ای روسیه و حفظ قابلیت حمله دوم هسته‌ای با استفاده از بر قطب شمال در شبه جزیره کولا که ناوگان زیردریایی موشک‌های بالستیک را در خود جای داده، پی برد. در سال ۲۰۱۴ میلادی هم ناوگان شمالی نیروی دریایی روسیه خود را با شرایط جدید قطب و ذوب تدریجی یخ های این منطقه تطبیق داد و اهداف جدیدی برای خود ترسیم کرد. بدین ترتیب، قطب شمال تبدیل به نوعی پایگاه برای پرتاب قدرت به اقیانوس های اطلس و آرام شد.

در سند «مفهوم سیاست خارجی روسیه» که در سال ۲۰۲۳ میلادی منتشر شد و در بند ۵۰ آن که به منطقه قطب شمال اختصاص یافته نوشته شده: «روسیه به دنبال حفظ صلح و ثبات، افزایش پایداری زیست محیطی، کاهش تهدیدات علیه امنیت ملی در قطب شمال، ایجاد شرایط بین المللی مطلوب برای توسعه اجتماعی و اقتصادی منطقه قطب شمال فدراسیون روسیه (از جمله حفاظت از زیستگاه اصلی و معیشت سنتی مردم بومی ساکن در آنجا)، و همچنین به دنبال پیشبرد مسیر دریای شمال به عنوان یک دالان حمل و نقل ملی رقابتی که استفاده بین المللی آن را برای حمل و نقل بین اروپا و آسیا ممکن می کند است». به دنبال این بند و در ماده اول آن مشاهده می شود که روسیه بر «حل صلح آمیز مناقشات بین المللی» تاکید می کند که نشان از تلاش این کشور برای دوری از درگیری در این منطقه است. البته باید این نکته را هم در نظر داشت که اگرچه روسیه به دنبال درگیری در این منطقه نیست و هدف اصلی آن توسعه مناطق قطب شمال است، اما این بدان معنا نیست که این کشور حضور نظامی خود را افزایش نداده است.

گسترش ناتو برای منطقه قطب شمال بسیار مهم است. به طور خاص، پیوستن فنلاند، که ۱۳۴۰ کیلومتر مرز با روسیه دارد، مرز موجود بین این بلوک و رقیب آن را بیش از دو برابر کرده، دریای بالتیک را از نظر راهبردی تبدیل به منطقه ای حائز اهمیت برای ناتو کرده و راه را برای مقابله با روسیه در تمام جهات باز کرده است. علاوه بر این، پیوستن سوئد به ناتو باعث شده تا همه هفت کشور قطبی (به جز روسیه) عضو اتحاد تحت رهبری آمریکا شوند. هم فنلاند و هم سوئد مشارکت کنندگان مهمی در امنیت ناتو خواهند بود و دارایی‌هایی مانند قابلیت فنلاند برای انجام عملیات در شرایط قطبی، دفاع قوی آن در جناح شمال شرقی به وسیله یکی از بزرگترین قابلیت‌های توپخانه در اروپا – با زرادخانه‌ای حدود ۱۵۰۰ قراده – و همچنین ظرفیت و قدرت اطلاعاتی آن در فناوری‌های مخابراتی سهم بسزایی در تامین امنیت کشورهای عضو ناتو خواهد داشت. در این زمینه، باید گفت که گسترش ناتو به شمال قرار است اهمیت اروپای شمالی را برای کل اتحاد افزایش دهد، موضع آن را در قطب شمال تقویت کند و به طور قابل توجهی بر احساس آسیب‌پذیری روسیه تأثیر بگذارد و هشیاری آن را افزایش دهد – همه اینها پویایی امنیت منطقه‌ای را تغییر می‌دهند و باعث می شوند تا کم کاری ایالات متحده در قطب شمال که ناشی از تمرکز این کشور بر اقیانوس آرام و دریای جنوبی چین است جبران شود.

در این میان باید به نقش چین در قطب شمال هم توجه کرد. با اذعان به اهمیت روزافزون منطقه قطب شمال، چین ۱۰ ماموریت اکتشاف علمی به قطب شمال فرستاده و در حال بررسی ساخت یخ شکن های هسته ای است. چین مشتاق است قطب شمال را به ابتکار کمربند و جاده خود که همواره در حال گسترش است متصل کند. بدین وسیله، این شبکه وسیع در حال رشد راه آهن، بزرگراه ها و بنادر که به عنوان شریان های اصلی برای چین عمل می کنند تا منابع حیاتی را از سراسر جهان دریافت کند می تواند قطب شمال را هم در بر بگیرد تا با این کار چین بتواند هم بر روسیه و هم بر غرب تاثیرگذاری بیش تری داشته باشد. در همین رابطه، پیشنهاداتی برای خرید بنادر اسکاندیناوی داده شده، پیوندهای راه آهن از فنلاند به چین مورد بحث قرار گرفته و یک پناهگاه زیر دریایی قدیمی سوئدی توسط یک شرکت چینی خریداری شده است.

چین امروز به مهم‌ترین شریک روسیه در قطب شمال تبدیل شده است. دو سهامدار مهم یامال ال‌ان‌جی روسیه عبارتند از شرکت دولتی نفت و گاز چین (CNPC) با ۲۰٪ سهام، و صندوق جاده ابریشم چین با ۹.۹٪ سهام. چین از پایانه ال‌ان‌جی یامال، گاز طبیعی مایع وارد می‌کند و علاقه‌ مند به سرمایه‌گذاری‌های بیش تر در قطب شمال است. اختصاص وام‌ از بانک توسعه چین یا از طریق ابتکار جاده ابریشم قطبی نمونه‌هایی از این علاقه‌مندی هستند.

این تمرکز افزایش یافته با پیشنهادات چین در سال ۲۰۱۸ میلادی برای ساخت سه فرودگاه در گرینلند و یک فرودگاه در جزایر سوالبارد شمالی نروژ برجسته شده است. البته، در ماه مارس سال ۲۰۲۱ میلادی فنلاند درخواست چین برای کمک به فنلاند در گسترش پایگاه هوایی شمالی خود را رد کرد تا هواپیماهای دوربرد چینی بتوانند از آنجا برای اهداف تحقیقاتی عمل کنند.

نیروی دریایی چین همواره علاقه مندی خود به این مسیر شمالی را نشان داده است که بسیار برای پکن با منفعت است چرا که کشتی های نیروی دریایی چین دسترسی بسیار سریع تری به اقیانوس اطلس خواهند داشت، منطقه ای که مدت هاست مورد توجه چین قرار گرفته زیرا نفوذ جهانی آن در حال گسترش است و همچنین می تواند باعث تاثیرگذاری پکن بر غرب شود.

برای نشان دادن اهمیت این گذرگاه های جدید، مسیر سنتی روتردام در هلند به شانگهای در چین را در نظر بگیرید. در اوایل قرن نوزدهم میلادی، یک کشتی باید از دماغه امید نیک در آفریقای جنوبی عبور می کرد. این مسافتی حدود ۲۶،۰۰۰ کیلومتر است. پس از افتتاح کانال سوئز در مصر در سال ۱۸۶۹، سفر طولانی و دشوار دور آفریقا می توانست اجتناب شود و همان سفر ۲۳ درصد کوتاه تر شد. گذرگاه شمال شرقی ۲۴ درصد دیگر از این سفر را کاهش می دهد. در مثالی ملموس تر می توان به مسیر شانگهای-هامبورگ از راه دریا اشاره کرد که از کانال سوئز میان ۳۰ تا ۳۵ روز به طول می کشد در حالی که همین مسیر از شمال به ۱۸ روز کاهش می یابد! این کوتاهی مسیر با صرفه جویی زیاد در هزینه های زمان و سوخت همراه است که آن را به یک آبراه مهم راهبردی تبدیل می کند.

قطب شمال جایگاه مهم و حیاتی در سیاست داخلی و خارجی روسیه دارد. منابع سرشار آن می تواند نقش روسیه به عنوان یک ابرقدرت انرژی در جهان را ادامه دهد و باعث تاثیرگذاری این کشور در امور جهانی شود. سال هاست که روسیه چه در دانشگاه های خود و چه در محافل سیاسی به شکل جدی سیاست های قطبی خود را دنبال می کند اگرچه در مطبوعات غربی به سختی می توان مطالبی در این رابطه با آن یافت که دلیل این کم توجهی از سوی غرب هم تمرکز بسیار بر رویارویی با روسیه در شرق اروپا و البته تمرکز بر تقابل با چین است. پیوستن فنلاند و سوئد و البته افزایش فعالیت های روسیه در قطب شمال باعث خواهد شد تا تقابل این کشور با غرب در این منطقه هم افزایش پیدا کند. مقابله یمن با رژیم صهیونیستی و تاثیر آن بر تنگه سوئز هم از طرف مسکو به شکل هوشمندانه ای بهره برداری می شود تا روس ها بتوانند مسیر کشتیرانی شمالی را بهتر تبلیغ و در جهت جایگزینی کانال سوئز تلاش کنند.

در پایان باید یادآوری کرد که یکی از نکات مهم برای کشورمان اهمیت کانال سوئز در حمل و نقل دریایی می باشد که با توجه به افزایش قدرت ایران و محور مقاومت در منطقه نفوذ کشورمان قرار می گیرد. با توجه به افزایش اهمیت مسیر شمالی، چه نقشی را می توان برای کانال سوئز تعریف کرد؟ کدام کشورها بیش تر از این مسیر استفاده خواهند کرد و روابط ما با این کشورها چگونه متاثر خواهد شد؟ موضع کشورمان در قبال دو مسیر دریایی و با توجه به روابط مان با مصر، غرب آسیا و روسیه در سایه تغییر و تحولات پیرامون این دو مسیر چگونه خواهد بود؟ آیا قصدی برای تاثیرگذاری در قطب شمال با توجه به تاثیر گذاری روسیه در خلیج فارس داریم؟ در این میان همچنین باید این نکته را هم ذکر کرد که با توجه به فعالیت های علمی-دریایی کشورمان در قطب جنوب می توان با افزایش همکاری ها با روسیه در قطب شمال از تجربه بی بدیل این کشور در دریانوردی در شرایط سخت و یخبندان استفاده کرد و برای دستیابی به جایگاهی شایسته کشورمان تلاش کرد.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید