حداقل به اندازه مادرمان به خدا اطمینان داشته باشیم

..روزى داخل اتاق نشسته بودم به گونه اى که صداى دم درِ حیاط را مى شنیدم. بچّه همسایه دم در بازى مى کرد. فقیرى آمد و به او گفت : برو از خانه تان چیزى براى من بیاور. بچه رو به فقیر کرد و گفت : خوب ، برو از مامانت بگیر. فقیر جواب داد: […]

..روزى داخل اتاق نشسته بودم به گونه اى که صداى دم درِ حیاط را مى شنیدم. بچّه همسایه دم در بازى مى کرد. فقیرى آمد و به او گفت : برو از خانه تان چیزى براى من بیاور.


بچه رو به فقیر کرد و گفت : خوب ، برو از مامانت بگیر.

فقیر جواب داد: من مامان ندارم تو برو از مامانت بگیر و بیاور.

من از این گفتگوى بچّه با فقیر یک نکته دستم آمد، با خود گفتم این بچّه آن قدر به مامانش اطمینان دارد که فکر مى کند هر چه بخواهد از او مى تواند بگیرد.

اگر ما به همین اندازه که این بچّه به مادرش اطمینان دارد به خداوند اطمینان داشتیم و تمام خواسته هاى خود را از او درخواست مى کردیم ، هیچ مشکلى نداشتیم و همه کارهایمان درست مى شد…»

 

منبع: اسلام و آموزه های دینی

 


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید